SlideShare ist ein Scribd-Unternehmen logo
1 von 8
Downloaden Sie, um offline zu lesen
‫‪sco‬‬
        ‫كانــون آرمــان شــريعتـي‬
                                           ‫ف ه و دی ن‬
                                                     ‫تبیین رابطۀ فلس‬
                                                               ‫ِ‬




           ‫‪Sco1385@Gmail.com‬‬




                                                                                       ‫احسان شریعتی‬



          ‫6101‬    ‫شماره مقالـه :‬

             ‫8‬   ‫تعـداد صفحـه :‬

        ‫90/78‬    ‫آخرین بررسی :‬

         ‫تاريــخ تحـرير : 7831‬

                                                                                       ‫‪www.shandel.org‬‬




                                    ‫موضـوع : گفتگوی پروین بختیارنژاد با احسان شریعتی‬


‫‪Print‬‬   ‫‪search‬‬                                 ‫‪Prev‬‬        ‫1‬         ‫‪Next‬‬                      ‫‪Full‬‬      ‫‪Exit‬‬
‫تبیین رابطه فلسفه و دین‬
                                                                          ‫ِ ٔ‬

                              ‫ه‬                  ‫ش‬                          ‫ِ‬                           ‫ِ‬            ‫ِ‬
        ‫دین و فلسفه، این دو رقیب دیرآشنا، به رغم درگیری با یکدیگر در طول تاریخ، دارای خاستگاه و پرس ‌های مشترکی بود ‌اند : پرس ‌هایی که از‬
                  ‫ش‬
            ‫خ‬         ‫ه‬                              ‫ِ‬                ‫ِ‬             ‫ی‬           ‫ِ‬
        ‫اعجاب انسان در مواجهه با جهان هستی و ساحت قُدسی برم ‌خیزد ( "حیرت" فلسفی و "خَشیّت" دینی ). هر چند هر کدام شیو ‌ها و پاس ‌های‬
                                                                                                                ‫ِ‬                    ‫ِ‬
        ‫متفاوتی به همین پرس ‌های مشترک م ‌داد ‌اند. یکی انسان را به عشق و ایمان دعوت م ‌کند و دیگری به تفکر، اما رویکردِ انسان معاصر به این‬
                     ‫ِ‬                                     ‫ی‬                                        ‫ی ه‬                ‫ش‬
                                                      ‫دو چگونه است ؟ در این خصوص گفتگویی با احسان شریعتی انجام شده که آن را م ‌خوانید :‬
                                                              ‫ی‬

                                                              ‫س : برای شروع، در نگاهِ شما، میان دو حوزهٔ دین و فلسفه چه نسبتی برقرار است ؟‬
                                                                                                                          ‫ٔ ِ‬
‫ج : مساله نسبت دو سپهرِ دین و فلسفه مبحثی است کالسیک یا مدرسی، "جا افتاده"، قدیمی و قدری " از کار افتاده" و فرسوده. به دلیل همین پیشینه،‬
              ‫ِ‬
                                                   ‫ِ‬                                                       ‫ِ‬
  ‫باید آن را با رویکردی تازه از صورت یک "مساله" به یک "پرسش" نو و ناظر به موقعیت و مقتضیات "هم ـ اکنونی" و "هم ـ اینجایی" مان بَدل کنیم.‬
                  ‫ِ‬                                                                 ‫ِ‬
‫این طور به نظر می‌رسد که ما امروز، در بدوِ امر نیازمندِ یک "تفکیک" روشمند میان حوزه‌ها هستیم. به این معنا که ابتدا فلسفه و دین را در جایگاهِ‬
                                                              ‫ِ‬            ‫ِ‬
                                                        ‫ِ‬                  ‫ِ‬
 ‫مستقل و خود ویژهٔ شایسته هر یک بنشانیم، تا سپس ببینیم چه نسبت درستی می‌تواند میان این "دو" سپهر متصور شود. یعنی نخست اینکه چه چیز‬
                                                                                                                      ‫ٔ‬
                                                                                         ‫را به راستی "دین" می‌توان خواند و چه چیز را فلسفه ؟‬
                 ‫ِ گرایش‬                                 ‫ِ‬
‫برای نمونه، ما سنتی به نامِ "فلسفه اسالمی" داریم که آمیزه‌ای است از پرسشگری فلسفی با دغدغه دینی، با توجه به تسلط ِ‌ "نو ـ افالطونی"،‬
                                          ‫ٔ‬                                                          ‫ٔ‬
                                                                    ‫ِ‬
                          ‫ِاشراقی ( سهروردی )، "عرفان نظری" ( ابن عربی ) و مؤلفه صدرایی ( حکمت مُتعالیه ) بر او، در "مشرقِ" تمدن اسالمی.‬
                                    ‫ِ‬                                             ‫ٔ‬              ‫ِ‬           ‫ِ‬
‫یکی از پرسش‌های مطرح این بوده است که در اینجا آیا به تعبیرِ فارابی با نوعی "جمع" یا تلفیق و گزینش عناصرِ همخوان مواجه‌ایم ( اکلکتیک، از‬
                                      ‫ِ‬
 ‫ِ‬                                             ‫ِ‬                                                        ‫ِ‬
‫‪ ) eklegein‬یا " ِالتقاط" به معنای اختالط عقایدِ نامتجانس ( سنکرتیک، ‪ syncrétisme‬؟ ). در صورت دوم، طبیعی است که با یک رشته تبعات و عوارض‬

‫‪Print‬‬        ‫‪search‬‬                                         ‫‪Prev‬‬         ‫2‬         ‫‪Next‬‬                             ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬          ‫‪Exit‬‬
‫منفی و معیوب مواجه شویم. مِن جمله اینکه، هم به ساحت اَمرِ قُدسی و متعالی دینی خدشه وارد آید و هم از فلسفه وَرزی اصیل امتناع ورزیم. روش‬
‫ِ‬                          ‫ِ‬                                          ‫ِ‬                ‫ِ‬
‫"ساختارگشا " به ما می‌آموزد که تمامی این "مؤلفه"‌ها را به سرچشمه‌های "نیندیشیده" ماندهِ شان بازگردانیم، و با اینگونه "تأویلِ" واسازانه، سنّت مان‬
    ‫ِ‬                                                                                                       ‫ِ‬
                                                                                                                               ‫را باز از سر گیریم.‬
                                                                                                                               ‫ِ‬
‫اگر فلسفه، سنخ یا ژانری از تفکرِ مفهوم ـ پرداز باشد که در قیاس با سایرِ فرزانگی‌ها و حکمت‌های شرقی ( هند و چین، ایران و مصر و... )، پرسش‬
  ‫ِ‬
‫"راهبردی" ‌اش جستجوی معنای هستی هستان در نسبت با وجودِ آدمی است، و در یونان، از زمان افالطون بدین سو، به نامِ "فلسفه" شهرت یافته، و‬
                                               ‫ِ‬                                                       ‫ِ‬
‫طی قرون وسطی با عزیمت از پاره‌ای آموزه‌های وحیانی ادیان ابراهیمی و وام گیری و تلفیق اُسلوب ارسطویی، نامِ "متافیزیک" به خود گرفته و در دوران‬
‫ِ‬                                                ‫ِ ِ‬                                ‫ِ ِ‬                                               ‫ِ ِ‬
        ‫ِ‬                                                                                                   ‫ِ‬
‫جدید، از دکارت تا کانت، به صورت نوعی خردگرایی "سوژه ـ محور" تجلی کرده و پس از کانت اُس آن متافیزیک تبدیل به "مساله" شده و بحث گذار از‬
                                                 ‫ِ‬                                           ‫ِ‬
‫"مطلق انگاری" ( هگلی ) تسلط یافته، حال این سیر و مجموعه را که فلسفه می‌خوانند و وجهِ سرنوشت اندیشه در غرب بر آن چیره بوده را، چه نسبتی‬
                                             ‫ِ‬
                                                                                                                                 ‫است با "دین" ؟‬
                                                                                  ‫ِ ِ‬
‫س : از سوی دیگر، زمانی که از دین سخن می‌گوییم، تفاوت ادیان سامی ـ ابراهیمی با سایرِ ادیان، بویژه در تصورشان از خدا و الوهیّت را نباید از یاد‬
                                                                       ‫برد. درنتیجه همواره باید پرسید که از کدام فلسفه و کدام دین صحبت می‌کنیم ؟‬
‫ج : در حکمت‌های شرقی، بین عقیده و عقل، "دیوارِ چین" نکشیده‌اند. اما در یونان به تدریج نوعی تفکیک و تفاوت گذاری و تحول بین دو نوع‬
       ‫ِ ِ‬                                                                                                      ‫ِ‬
                                                                     ‫ِ‬     ‫ِ ِ‬
‫سخن گفتن اسطوره‌ای ( میتوس ) و زبان منطقی ( لوگوس )، به شکل قرائت منطقی اسطوره‌ها، از اواخرِ عصرِ تراژدی‌ها تا آثارِ افالطون، پدید آمد. نوعی‬
                                                                                                           ‫ِ‬                          ‫ِ‬
                                                                                    ‫ِ‬
                                                    ‫نواندیشی و بازخوانی اسطوره و دین. در حقیقت با افالطون، قرائت معقول از اسطوره‌ها آغاز می‌شود.‬
                                                                                                                             ‫ِ‬




‫‪Print‬‬     ‫‪search‬‬                                           ‫‪Prev‬‬         ‫3‬         ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬         ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫س : در یونان نیز آیا این حوزه‌ها در هم آمیخته بود ؟‬
 ‫ج : بله. در اسطوره شناسی یونانی هم در آغاز زمینه دینی وجود داشت. البته دین یونانی، متفاوت با ادیان دیگر است. مثالً از مرحله‌ای در کیهان شناسی‬
 ‫ِ‬                                            ‫ِ‬                     ‫ِ‬                          ‫ٔ‬                      ‫ِ‬
‫یونانی، خدایان یونانی متولد می‌شوند، ورای خیر و شر. خدایان یونانی متعدد و طبیعی‌اند. آنان سمبل‌های طبیعت بودند. از زمان "هِراکلیت" در نزدِ‬
                     ‫ِ‬                                                                ‫ِ‬                                            ‫ِ‬
                           ‫ِ‬                                             ‫ِ‬
 ‫سوفسطاییان ژانرِ جدیدی از دانش به وجود آمد که می‌توان آن را با روشنفکری مدرن مقایسه کرد و با آن انسان موضوعِ محوری تفکر می‌شود. سقراط ـ که‬
 ‫خود یکی از سوفسطاییان بود ـ می‌گوید ما به آن دانش خدایی نمی‌توانیم دست پیدا کنیم، تنها دوستدارِ دانش هستیم. سوفسطاییان از نظرِ سقراط‬
                                                                                             ‫ِ‬
                                                                                 ‫ِ ِ‬
 ‫دوستدارِ ایده‌ها هستند و نه حقیقت. آنها حقیقت را در جهت اَغراض عملی ( تسلط بر دیگری ) جستجو می‌کنند، حال آنکه فیلسوف، دوستدارِ حقیقت‬
 ‫است. در واقع از این پس فلسفه، دوستداری حقیقت و پرسشگری است. یک نوع نمی‌دانم و فقر است. مردمِ یونان، مردمی مذهبی بودند. در نظرِ آنها‬
                             ‫انسان‌ها میرا و خدایان نامیرا بودند. ولی فلسفه امری است انسانی. انسان به زعم افالطون، نه از خدایان است، نه از حیوانات.‬
                                                                       ‫ِ‬
           ‫ِ‬
‫حال برگردیم به موضوعِ دین. آن طور که دین شناسان در توضیح دین می‌گویند موضوعِ دین اَمرِ قدسی است، یعنی در خود یک حقیقت ماورایی را‬
                                                                        ‫ِ‬
             ‫ِ‬
‫مفروض می‌دارد. در بینش دینی جای واقعیت و حقیقت معکوس می‌شود. یعنی حقیقت است که واقعیت دارد یا واقعیت جلوه‌ای از حقیقت اصلی است.‬
                                                                                                              ‫ِ‬
‫انسان مذهبی با امرِ قدسی تعریف می‌شود که امری فَرا عقالنی است. در حالی که فلسفه از نظرِ روش، پرسشگری و روش عقالنی است. البته همان طور‬
                             ‫ِ‬                                                                                                  ‫ِ‬
‫که گفتم، این گذار، یک روزه صورت نگرفت. بلکه امرِ اسطوره‌ای و امرِ سخن گفتن منطقی در مجموعه سخن و زبان بود ولی به تدریج در ژانرِ فلسفی‬
                                           ‫ٔ‬                ‫ِ‬
                                                                                                                   ‫گنجانده شده است.‬
‫فلسفه یک روش نقادی گری و پرسش گری و آزادی خواهی است و نمی‌تواند هیچ پیش داده‌ای را بدون نقد و وارسی بپذیرد. در حالی که دین یک وجه‬
                                          ‫ِ‬                                                                                 ‫ِ‬
‫ایمانی و فَرا عقالنی دارد. از این نظر، دین و فلسفه در بدوِ امر به قول "هایدگر" دشمن خونی هم بودند. تنها از اینجاست که با سرِ جای هم نشاندن هر‬
   ‫ِ‬                                                  ‫ِ ِ‬                    ‫ِ‬
                    ‫یک از آن دو، می‌توانیم ببینیم که آیا بین آن دو نسبتی می‌توان برقرار کرد یا نه؟ و تعاملی سازنده بین آنها می‌توان ایجاد کرد؟‬
                                            ‫ِ‬                                                         ‫ِ‬

‫‪Print‬‬     ‫‪search‬‬                                           ‫‪Prev‬‬          ‫4‬         ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬         ‫‪Full‬‬         ‫‪Exit‬‬
‫ِ‬
‫در اینجا، هر چند که منشا هر دو "حیرت" است، حیرت در مقابل هستی که پرسش گری را آغاز می‌کند، اما دو سبک به وجود می‌آید : سبک پرسش گرانه‬
                                                                              ‫ِ‬
                                                                                                                        ‫ِ‬
‫و عقالنی و سبک ایمانی و پیوستن و عشق به طبیعت که تبدیل به تعین و آرامش می‌شود که به آن می‌گوییم ایمان. اما در فلسفه، فیلسوف اگر بخواهد‬
                                                                                                  ‫ِ‬
              ‫تا به آخر به خود وفادار بماند، همچنان پرسش گر و مضطرب است و در محدودهٔ عقل، پرسش، سرگشتگی و آزادیخواهی باقی می‌ماند.‬
                         ‫ِ‬                                                                                   ‫ِ‬                ‫ِ‬
‫با تفکیک حوزه‌ها و شناخت این هر دو، این خَلط صورت نمی‌گیرد و دیگر هر یک نمی‌تواند بدیل دیگری شود. از این خلط حوزه‌ها، یکی تاریخ فلسفه‬
      ‫ِ‬                                        ‫ِ‬
‫است. با مطالعه تاریخ فلسفه خواهید دید که یا دین به استخدامِ فلسفه در آمده یا فلسفه به استخدامِ دین در آمده و می‌بینیم که چگونه این وضعیت‬
                                                                                                                      ‫ٔ ِ‬
                                                                                      ‫باعث شده که هر دو، گوهرِ اصلی خود را از دست بدهند.‬
                                                                                                           ‫ِ‬


 ‫س : برخی بر این عقیده‌اند که مذاهب متعلق به دوره‌ای از تفکرِ بشری هستند و فلسفه متعلق به دورانی دیگر. شما در این مورد چه نظری دارید ؟‬
                         ‫ِ‬
‫ج : یک نوع دین بدوی و ابتدایی و اسطوره‌ای داریم که بر اساس سنت و ترس و جهل و ناتوانی بشر است. در بلوغِ فکری انسان‌ها، فلسفه به عنوان‬
‫ِ‬                                                   ‫ِ‬                              ‫ِ‬                                          ‫ِ‬
‫مادرِ علوم هم نقش داشته است. ولی اگر دین را به عنوان امرِ قدسی و تعالی خواهی بشر در نظر بگیریم، می‌بینیم اتفاقاً زمانی که بشر به بلوغ رسیده، باز‬
                                                                    ‫ِ‬                         ‫ِ‬
                                                                                        ‫ِ‬
‫هم به امرِ دینی بازگشت می‌کند که این بازگشت یک بازگشت کودکانه نیست. این امرِ دینی ـ که فراتر از فلسفه است ـ پاسخی به نیازِ تعالی خواهی و‬
                                                                                                                      ‫ِ‬     ‫ِ‬
                                                         ‫معناگرایی ساحت‌های وجودی انسان است و فلسفه نتوانسته و نمی‌تواند به این نیاز پاسخ دهد.‬
                                                                                                                                      ‫ِ‬
‫ِ‬                         ‫ِ‬                  ‫ِ‬                           ‫ِ‬
‫البته بازگشت به امرِ دینی دو صورت دارد. یک بازگشت، "بازگشت بنیادگرایانه" و دیگری "بازگشت معنوی" برای کشف گوهرِ اصلی دین، و حقیقت‬
              ‫ِ‬
‫دین است و نه بازگشت به شرایع. انتظاری که از فلسفه می‌رود این است که روش فکر کردن بیاموزد تا ما بتوانیم جهان خود را بهتر بشناسیم. ولی دین‬
                             ‫ِ‬                                   ‫ِ‬
                                                                                                                                    ‫ِ‬
                                                                               ‫هدف کلی‌تری دارد و آن اینکه انسان با هستی به وحدت برسد.‬


‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                           ‫‪Prev‬‬         ‫5‬         ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫ِ‬                       ‫ِ‬                                 ‫ِ‬
‫س : گروهی بر این عقیده هستند که ذات فلسفه پرسش گری، و گوهرِ دین اطاعت محض است. آیا دین موجبات پرسش گری در انسان‌ها را ایجاد‬
                                                                                                                        ‫می‌کند ؟‬
              ‫ِ‬
‫ج : این تصورِ رایج و موروثی از دین وجود دارد که دین عبارت از جزمیات و دگم‌ها و تعبد است. اما این دین نیست، این همان شریعت ایدئولوژیک در‬
          ‫ِ‬                                                                                           ‫ِ‬             ‫ِ‬
‫معنای منفی آن است. تقویت دین به عنوان نهاد است که آن را تبدیل به یکسری گزاره‌های جزمی می‌کند. عبادت به تعبیرِ شریعتی "کوبیدن راه" است،‬
                                                                                                                                   ‫ِ‬
 ‫ِ‬                            ‫ِ‬                      ‫ِ‬
‫آن چنان که مقصد و روندهٔ راه یکی می‌شوند. البته عبادت به معنای عبودیت هم هست، ولی عبودیت خدا به معنای عبادت آزادی است، این عبادت باعث‬
‫آزادی، شجاعت و جسارت شما می‌شود، نه خوار و ذلیل شدن شما. دین، نقدِ "وضع موجود" را دامن می‌زند. مثالً " لیقوم الناس بالقسط". یعنی پیامبران‬
                                                                  ‫ِ‬                   ‫ِ‬                                ‫ِ‬
                                                                                                           ‫می‌آیند تا قسط و عدل را برقرار کنند.‬


                                   ‫س : پس دین، نقدِ "وضع موجود" را همراهِ خود می‌آورد ولی پرسش گری به معنای فلسفی را ایجاد نمی‌کند ؟‬
                                                                                                               ‫ِ‬
‫ج : فلسفه پس از ارسطو بدل به منطق و دانش می‌شود یا به عبارتی محدود به سیستمی از پاسخ‌ها می‌ماند و از همین رو ادعای رهایی بخشی خود‬
      ‫ِ‬
                        ‫ِ‬                                                                              ‫ِ‬
‫را از دست می‌دهد. مقصود اینکه پرسش گری فلسفی در تاریخ فلسفه نیز مسخ شده است و این ماجرا فقط محدود به موقعیت دین نیست. و اما دین،‬
                                                                                        ‫ِ‬
‫دین کارش اندیشه نیست. موضوعِ اندیشه، هستی است و موضوعِ ایمان، امرِ قدسی. به تعبیرِ هایدگر : " اندیشه، دانش را همچون علوم به ارمغان نمی‌آورد.‬
            ‫ِ‬                                                                                                  ‫ِ‬
‫اندیشه، فرزانگی عملی یعنی حکمت زیستی مفید را به ارمغان نمی‌آورد. اندیشه، معماهای عالَم را حل نمی‌کند. اندیشه، مستقیماً به ما قدرت اقدامِ عملی‬
                                                                                                         ‫ِ‬                     ‫ِ‬
‫نمی‌بخشد". ایمان، حدِ اندیشه است. ایمان حوزهٔ عمل استعالیی است و قابل تقلیل نه به واقعیت تاریخی است و نه به استدالل فلسفی. یک جهش کیفی‬
         ‫ِ‬                ‫ِ‬                          ‫ِ‬                  ‫ِ‬                      ‫ِ‬
        ‫ِ‬
‫است و نه کمی، با یک جهش از خود بیرون رفتن است . بنابراین ایمان همیشه تالشی ناتمام است برای رسیدن به یقینی به دست نیامدنی. نسبت ایمان‬
                                                                                                                                 ‫ّ‬
                                                                                 ‫و اندیشه، نسبتی است پُرتنش. دو شیوه است، چرا که دو حوزه است.‬

‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                           ‫‪Prev‬‬        ‫6‬         ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬
‫این دو حوزه در انسان هم با یکدیگر در تنش‌اند و هم ضرورت دارد که به نوعی تعامل برسند. این است که ایمان را نباید جزمی فرض کرد و آن را در‬
‫برابرِ اندیشیدن گذاشت. ایمان، جزم نیست، یک دیالکتیک است و از سوی دیگر، اندیشه هم نیست، عمل است به قصدِ فراتر رفتن از حدود. خدا ـ آگاهی‬
         ‫ِ ِ‬                                                                                              ‫ِ‬
‫عین خودآگاهی نسبت به محدودیت انسانی است. بنابراین حوزهٔ ایمان حوزه‌ای است دینامیک، حوزهٔ تالش و جستجو و عشق. درست مثل نسبت عاشقانه‬          ‫ِ‬
                                                                                 ‫دست اندر کارِ ابداعِ خویش، ابتکارِ جدید، مواخذه‌های مدام و...‬
                                                                                       ‫س : این دو رقیب چه خدماتی می‌توانند به هم بکنند ؟‬
                        ‫ِ‬    ‫ِ‬                                                                                              ‫ِ‬
‫ج : خدمت فلسفه در این است که نشان دهد چه چیز دین است و چه چیز نه. در ضمن می‌تواند در تنزیه و پاالیش عقالنی تصوری که انسان از خدا‬
                                                                   ‫ِ‬
‫دارد، کمک کند. فلسفه می‌تواند نقش تصحیح گر را ایفا کند. بی‌آنکه در خدمت دین در آید. چرا که دیگر فلسفه نیست. دین هم اگر بخواهد فلسفی شود،‬
                                                                                                        ‫ِ‬
                      ‫ِ‬                                                                                                         ‫ِ‬
‫از قدسیت آن کاسته می‌شود. ولی این دو می‌توانند به عنوان دو رقیب و دو منتقد با هم گفتگو و به هم خدمت کنند. برای کلیت انسان، هم گفتگوی این‬
                                                                                  ‫ِ‬
                                                                                                                             ‫ِ‬
                                                                                                              ‫دو و هم جنگ شان الزم است.‬


                                  ‫س : شما گفتید فلسفه می‌تواند نقش مُصحح را برای دین بازی کند، دین چه خدمتی می‌تواند به فلسفه بکند ؟‬
                                                                                                    ‫ِ‬
                            ‫ِ‬
‫ج : دین پرسشی را برای فلسفه ایجاد کرده که به‌قول "هگل" اصلی‌ترین پرسش فلسفه نیز هست و آن پرسش از جهت هستی است. چرا که پرسش از‬
                                                              ‫ِ‬                       ‫ِ‬
‫وجود، پرسش از معنای هستی است. پرسشی که به تعبیرِ کانت شاید به پاسخ نرسد. امروزه فلسفه به معنای متافیزیک زیرِ سوال است، اما نفس پرسش گری‬
            ‫ِ‬
                                                                ‫ِ‬
‫از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، باقی مانده است. فلسفه مجبور است به ساحت دینی و معنوی همچون یکی از ساحت‌های انسان بیندیشد. اگر فلسفه‬
                                                                               ‫ِ‬
                                                                     ‫را میدان مانورِ آزادی، سرگشتگی فرض کنیم، دین، نقطه مرکزی آن است.‬
                                                                                      ‫ٔ‬                                        ‫ِ‬


‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                          ‫‪Prev‬‬         ‫7‬         ‫‪Next‬‬                               ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬        ‫‪Exit‬‬
‫س : این گفتگو را با این پرسش به پایان می‌برم که انسان مدرن، انسان معاصر، چه رویکردی به دین و فلسفه دارد ؟‬
                                                                      ‫ِ‬           ‫ِ‬
‫ج : انسان معاصر به دین سنتی باور ندارد. او ادیان را در محدودهٔ شرایع، نهادهای دینی و آداب و رسوم نمی‌شناسد. االن توجه به ادیان شرقی بسیار‬
              ‫ِ‬                                                                                                    ‫ِ‬              ‫ِ‬
‫رواج دارد. در عرفان مسیحی، چهرهایی چون " اگوستین"، " اکهارت"، "پاسکال"، "کی یر که گور" و امثالهم موردِ توجه انسان قرن بیستم قرار می‌گیرد.‬
                      ‫ِ ِ‬                                                                                                  ‫ِ‬
‫فلسفه نیز به قول "کانت" به سواالتی که نمی‌شود جواب داد، به اندیشیدن در موردِ هستی و انسان رسیده و از حالت سیستم‌های نظر وَرزانه و انتزاعی‬
                                ‫ِ‬                                                                                             ‫ِ‬
‫خارج شده است. علم هم در قرن 12 داعیه فَرا علمی ندارد و فقط پاسخی به چگونگی‌هاست و نه چیستی‌ها و چرایی‌ها. بدین ترتیب واردِ فضای جدیدی‬
                                                                                                     ‫ٔ‬         ‫ِ‬
                    ‫ِ‬                                                                        ‫ِ‬                         ‫ِ‬
‫می‌شویم که باید نسبت جدیدی میان پرسش گری عقالنی ـ حقوقی و معنویت و تعالی خواهی تصور کرد و هستی و جهان ـ زیست مان را طبیعی‌تر و‬
                                                                                                          ‫ِ‬
                                                                                                                             ‫انسانی‌تر بازسازیم.‬
               ‫دوشنبه 72 آبان 7831‬             ‫											‬




‫‪Print‬‬    ‫‪search‬‬                                           ‫‪Prev‬‬         ‫8‬         ‫‪Next‬‬                                ‫‪Home‬‬        ‫‪Full‬‬       ‫‪Exit‬‬

Weitere ähnliche Inhalte

Was ist angesagt?

Thought and Knoweldge in Islam
Thought and Knoweldge in IslamThought and Knoweldge in Islam
Thought and Knoweldge in IslamSaeid Nezareh
 
سکولارها و مذهبي‌ها، تقابل يا تعامل؟
سکولارها و مذهبي‌ها، تقابل يا تعامل؟سکولارها و مذهبي‌ها، تقابل يا تعامل؟
سکولارها و مذهبي‌ها، تقابل يا تعامل؟کانون آرمان شریعتی
 

Was ist angesagt? (19)

07
0707
07
 
تولد اندیشۀ آزادی، عدالت و عرفان
تولد اندیشۀ آزادی، عدالت و عرفانتولد اندیشۀ آزادی، عدالت و عرفان
تولد اندیشۀ آزادی، عدالت و عرفان
 
تعامل تاويل با تفسير
تعامل تاويل با تفسيرتعامل تاويل با تفسير
تعامل تاويل با تفسير
 
بعثت، چگونه انقلاب یا اصلاحی است؟
بعثت، چگونه انقلاب یا اصلاحی است؟بعثت، چگونه انقلاب یا اصلاحی است؟
بعثت، چگونه انقلاب یا اصلاحی است؟
 
کدام مطهري؟
کدام مطهري؟کدام مطهري؟
کدام مطهري؟
 
Thought and Knoweldge in Islam
Thought and Knoweldge in IslamThought and Knoweldge in Islam
Thought and Knoweldge in Islam
 
سکولارها و مذهبي‌ها، تقابل يا تعامل؟
سکولارها و مذهبي‌ها، تقابل يا تعامل؟سکولارها و مذهبي‌ها، تقابل يا تعامل؟
سکولارها و مذهبي‌ها، تقابل يا تعامل؟
 
مصاحبه با نشريه آرش
مصاحبه با نشريه آرشمصاحبه با نشريه آرش
مصاحبه با نشريه آرش
 
پرسشِ بوردیو از جامعه‌شناسی
پرسشِ بوردیو از جامعه‌شناسیپرسشِ بوردیو از جامعه‌شناسی
پرسشِ بوردیو از جامعه‌شناسی
 
لازم‌آمدِ گفتگو
لازم‌آمدِ گفتگولازم‌آمدِ گفتگو
لازم‌آمدِ گفتگو
 
سال نو، سرفصل نو
سال نو، سرفصل نوسال نو، سرفصل نو
سال نو، سرفصل نو
 
علم دینی
علم دینیعلم دینی
علم دینی
 
توانايي سنت يا تصلب آن
توانايي سنت يا تصلب آنتوانايي سنت يا تصلب آن
توانايي سنت يا تصلب آن
 
دوگانه‌های شریعتی
دوگانه‌های شریعتیدوگانه‌های شریعتی
دوگانه‌های شریعتی
 
Modernite religiouse
Modernite religiouseModernite religiouse
Modernite religiouse
 
حیاتِ کاریزما در جامعه مدرن
حیاتِ کاریزما در جامعه مدرنحیاتِ کاریزما در جامعه مدرن
حیاتِ کاریزما در جامعه مدرن
 
کدام روشنفکر
کدام روشنفکرکدام روشنفکر
کدام روشنفکر
 
درباره بحث روشنفکري
درباره بحث روشنفکريدرباره بحث روشنفکري
درباره بحث روشنفکري
 
مصاحبه با روزنامه شرق
مصاحبه با روزنامه شرقمصاحبه با روزنامه شرق
مصاحبه با روزنامه شرق
 

Andere mochten auch

Ge experience presentation_eng
Ge experience presentation_engGe experience presentation_eng
Ge experience presentation_engAttila Szigetvari
 
Idc Corporate Overview Dec 2011
Idc Corporate Overview Dec 2011Idc Corporate Overview Dec 2011
Idc Corporate Overview Dec 2011kevinbrodie
 
Παρουσίαση χωρίς τίτλο
Παρουσίαση χωρίς τίτλοΠαρουσίαση χωρίς τίτλο
Παρουσίαση χωρίς τίτλοKwstas Tozhs
 
E-Safety Generic Slideshare
E-Safety Generic SlideshareE-Safety Generic Slideshare
E-Safety Generic SlideshareKevin CW
 
Xdd Evidence Storage
Xdd Evidence StorageXdd Evidence Storage
Xdd Evidence Storagecarriejo
 

Andere mochten auch (9)

доклад
докладдоклад
доклад
 
Boost Your Blog Information Flyer
Boost Your Blog Information FlyerBoost Your Blog Information Flyer
Boost Your Blog Information Flyer
 
5.1 Mitosis
5.1 Mitosis5.1 Mitosis
5.1 Mitosis
 
Ge experience presentation_eng
Ge experience presentation_engGe experience presentation_eng
Ge experience presentation_eng
 
SISTEMAS OPERATIVOS
SISTEMAS OPERATIVOSSISTEMAS OPERATIVOS
SISTEMAS OPERATIVOS
 
Idc Corporate Overview Dec 2011
Idc Corporate Overview Dec 2011Idc Corporate Overview Dec 2011
Idc Corporate Overview Dec 2011
 
Παρουσίαση χωρίς τίτλο
Παρουσίαση χωρίς τίτλοΠαρουσίαση χωρίς τίτλο
Παρουσίαση χωρίς τίτλο
 
E-Safety Generic Slideshare
E-Safety Generic SlideshareE-Safety Generic Slideshare
E-Safety Generic Slideshare
 
Xdd Evidence Storage
Xdd Evidence StorageXdd Evidence Storage
Xdd Evidence Storage
 

Ähnlich wie تبیین رابطه فلسفه با دین

Daadaar Abrotion17
Daadaar Abrotion17Daadaar Abrotion17
Daadaar Abrotion17daadaar
 
ناممکن بودنِ جامعه‌شناسیِ دین در ایران
ناممکن بودنِ جامعه‌شناسیِ دین در ایرانناممکن بودنِ جامعه‌شناسیِ دین در ایران
ناممکن بودنِ جامعه‌شناسیِ دین در ایرانکانون آرمان شریعتی
 
کتاب عرفان حلقه
کتاب عرفان حلقهکتاب عرفان حلقه
کتاب عرفان حلقهbankerfan
 
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعیجامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعیکانون آرمان شریعتی
 

Ähnlich wie تبیین رابطه فلسفه با دین (16)

یک جامعه‌شناسی، یک جهان
یک جامعه‌شناسی، یک جهانیک جامعه‌شناسی، یک جهان
یک جامعه‌شناسی، یک جهان
 
نکاتي درباره سخنراني هابرماس
نکاتي درباره سخنراني هابرماسنکاتي درباره سخنراني هابرماس
نکاتي درباره سخنراني هابرماس
 
مصاحبه با نشریه چراغ زنبوری
مصاحبه با نشریه چراغ زنبوریمصاحبه با نشریه چراغ زنبوری
مصاحبه با نشریه چراغ زنبوری
 
Daadaar Abrotion17
Daadaar Abrotion17Daadaar Abrotion17
Daadaar Abrotion17
 
ناممکن بودنِ جامعه‌شناسیِ دین در ایران
ناممکن بودنِ جامعه‌شناسیِ دین در ایرانناممکن بودنِ جامعه‌شناسیِ دین در ایران
ناممکن بودنِ جامعه‌شناسیِ دین در ایران
 
آگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آواره
آگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آوارهآگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آواره
آگاهي‌هاي موازي و روشنفکرِ آواره
 
در باب عمل نقد
در باب عمل نقددر باب عمل نقد
در باب عمل نقد
 
قدسیِ وحشی
قدسیِ وحشیقدسیِ وحشی
قدسیِ وحشی
 
رفرم و ضد رفرم
رفرم و ضد رفرمرفرم و ضد رفرم
رفرم و ضد رفرم
 
ما و ميراث شريعتي
ما و ميراث شريعتيما و ميراث شريعتي
ما و ميراث شريعتي
 
پروژه بازسازي
پروژه بازسازيپروژه بازسازي
پروژه بازسازي
 
چشم‌اندازهای جنبش دانشجویی
چشم‌اندازهای جنبش دانشجوییچشم‌اندازهای جنبش دانشجویی
چشم‌اندازهای جنبش دانشجویی
 
انسان در مواجهه با آکادمی
انسان در مواجهه با آکادمیانسان در مواجهه با آکادمی
انسان در مواجهه با آکادمی
 
کتاب عرفان حلقه
کتاب عرفان حلقهکتاب عرفان حلقه
کتاب عرفان حلقه
 
سيماي پارادوکسيکال شريعتي
سيماي پارادوکسيکال شريعتيسيماي پارادوکسيکال شريعتي
سيماي پارادوکسيکال شريعتي
 
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعیجامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
جامعه ـ انسان‌شناسی تخیلِ اجتماعی
 

Mehr von کانون آرمان شریعتی

بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحمانيبحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحمانيکانون آرمان شریعتی
 
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحمانيآزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحمانيکانون آرمان شریعتی
 
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيچرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيکانون آرمان شریعتی
 
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی   مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی کانون آرمان شریعتی
 
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی   بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی کانون آرمان شریعتی
 
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی   پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی کانون آرمان شریعتی
 
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویيبازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویيکانون آرمان شریعتی
 
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ بانيدورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ بانيکانون آرمان شریعتی
 
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيستنافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيستکانون آرمان شریعتی
 
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلامحقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلامکانون آرمان شریعتی
 

Mehr von کانون آرمان شریعتی (20)

بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحمانيبحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
بحران غزه، حماس و حزب‌الله ـ تقي رحماني
 
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحمانيآزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
آزادي هميشه پشت در خانه ماست ـ تقي رحماني
 
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحمانيچرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
چرا تقويت صنف بر احزاب اولويت دارد ـ تقي رحماني
 
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحمانيدرمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
درمان جاي ديگري است ـ تقي رحماني
 
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی   مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
مکاتبِ تاریخ و روشِ تحقیقِ آن ـ دکتر شریعتی
 
تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
 تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی   تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
تعریفِ تاریخ ـ دکتر شریعتی
 
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی   بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
بحثِ کلی راجع به تمدن و فرهنگ ـ دکتر شریعتی
 
تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
 تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی   تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
تمدن چیست؟ ـ دکتر شریعتی
 
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی   پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
پیشگفتار مچموعه آثار ۱۱ ـ دکتر شریعتی
 
من اعتراف می کنم
من اعتراف می کنممن اعتراف می کنم
من اعتراف می کنم
 
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زداییپروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
پروژهٔ ۴۰ سال شریعتی‌زدایی
 
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیکدر میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
در میانهٔ دوگانه‌های تراژیک
 
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویيبازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
بازخواني انتقادي سه نمادِ جنبشِ دانشجویي
 
توسعهٔ اُيراني
توسعهٔ اُيرانيتوسعهٔ اُيراني
توسعهٔ اُيراني
 
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ بانيدورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
دورِ حلزوني و دموکراسي‌خواهي بدونِ باني
 
زبانِ سروش، زبانِ تنفر
زبانِ سروش، زبانِ تنفرزبانِ سروش، زبانِ تنفر
زبانِ سروش، زبانِ تنفر
 
قرآن و "مساله" اي به نامِ زن
قرآن و "مساله" اي به نامِ زنقرآن و "مساله" اي به نامِ زن
قرآن و "مساله" اي به نامِ زن
 
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيستنافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
نافرماني مدني در شرايطِ فعلي ممکن نيست
 
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلامحقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
حقوقِ بشر و "نسبيتِ فرهنگي" در اسلام
 
معرفت شناسي قرآن
معرفت شناسي قرآنمعرفت شناسي قرآن
معرفت شناسي قرآن
 

تبیین رابطه فلسفه با دین

  • 1. ‫‪sco‬‬ ‫كانــون آرمــان شــريعتـي‬ ‫ف ه و دی ن‬ ‫تبیین رابطۀ فلس‬ ‫ِ‬ ‫‪Sco1385@Gmail.com‬‬ ‫احسان شریعتی‬ ‫6101‬ ‫شماره مقالـه :‬ ‫8‬ ‫تعـداد صفحـه :‬ ‫90/78‬ ‫آخرین بررسی :‬ ‫تاريــخ تحـرير : 7831‬ ‫‪www.shandel.org‬‬ ‫موضـوع : گفتگوی پروین بختیارنژاد با احسان شریعتی‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫1‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 2. ‫تبیین رابطه فلسفه و دین‬ ‫ِ ٔ‬ ‫ه‬ ‫ش‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دین و فلسفه، این دو رقیب دیرآشنا، به رغم درگیری با یکدیگر در طول تاریخ، دارای خاستگاه و پرس ‌های مشترکی بود ‌اند : پرس ‌هایی که از‬ ‫ش‬ ‫خ‬ ‫ه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ی‬ ‫ِ‬ ‫اعجاب انسان در مواجهه با جهان هستی و ساحت قُدسی برم ‌خیزد ( "حیرت" فلسفی و "خَشیّت" دینی ). هر چند هر کدام شیو ‌ها و پاس ‌های‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫متفاوتی به همین پرس ‌های مشترک م ‌داد ‌اند. یکی انسان را به عشق و ایمان دعوت م ‌کند و دیگری به تفکر، اما رویکردِ انسان معاصر به این‬ ‫ِ‬ ‫ی‬ ‫ی ه‬ ‫ش‬ ‫دو چگونه است ؟ در این خصوص گفتگویی با احسان شریعتی انجام شده که آن را م ‌خوانید :‬ ‫ی‬ ‫س : برای شروع، در نگاهِ شما، میان دو حوزهٔ دین و فلسفه چه نسبتی برقرار است ؟‬ ‫ٔ ِ‬ ‫ج : مساله نسبت دو سپهرِ دین و فلسفه مبحثی است کالسیک یا مدرسی، "جا افتاده"، قدیمی و قدری " از کار افتاده" و فرسوده. به دلیل همین پیشینه،‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫باید آن را با رویکردی تازه از صورت یک "مساله" به یک "پرسش" نو و ناظر به موقعیت و مقتضیات "هم ـ اکنونی" و "هم ـ اینجایی" مان بَدل کنیم.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫این طور به نظر می‌رسد که ما امروز، در بدوِ امر نیازمندِ یک "تفکیک" روشمند میان حوزه‌ها هستیم. به این معنا که ابتدا فلسفه و دین را در جایگاهِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مستقل و خود ویژهٔ شایسته هر یک بنشانیم، تا سپس ببینیم چه نسبت درستی می‌تواند میان این "دو" سپهر متصور شود. یعنی نخست اینکه چه چیز‬ ‫ٔ‬ ‫را به راستی "دین" می‌توان خواند و چه چیز را فلسفه ؟‬ ‫ِ گرایش‬ ‫ِ‬ ‫برای نمونه، ما سنتی به نامِ "فلسفه اسالمی" داریم که آمیزه‌ای است از پرسشگری فلسفی با دغدغه دینی، با توجه به تسلط ِ‌ "نو ـ افالطونی"،‬ ‫ٔ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِاشراقی ( سهروردی )، "عرفان نظری" ( ابن عربی ) و مؤلفه صدرایی ( حکمت مُتعالیه ) بر او، در "مشرقِ" تمدن اسالمی.‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫یکی از پرسش‌های مطرح این بوده است که در اینجا آیا به تعبیرِ فارابی با نوعی "جمع" یا تلفیق و گزینش عناصرِ همخوان مواجه‌ایم ( اکلکتیک، از‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪ ) eklegein‬یا " ِالتقاط" به معنای اختالط عقایدِ نامتجانس ( سنکرتیک، ‪ syncrétisme‬؟ ). در صورت دوم، طبیعی است که با یک رشته تبعات و عوارض‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫2‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 3. ‫منفی و معیوب مواجه شویم. مِن جمله اینکه، هم به ساحت اَمرِ قُدسی و متعالی دینی خدشه وارد آید و هم از فلسفه وَرزی اصیل امتناع ورزیم. روش‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫"ساختارگشا " به ما می‌آموزد که تمامی این "مؤلفه"‌ها را به سرچشمه‌های "نیندیشیده" ماندهِ شان بازگردانیم، و با اینگونه "تأویلِ" واسازانه، سنّت مان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫را باز از سر گیریم.‬ ‫ِ‬ ‫اگر فلسفه، سنخ یا ژانری از تفکرِ مفهوم ـ پرداز باشد که در قیاس با سایرِ فرزانگی‌ها و حکمت‌های شرقی ( هند و چین، ایران و مصر و... )، پرسش‬ ‫ِ‬ ‫"راهبردی" ‌اش جستجوی معنای هستی هستان در نسبت با وجودِ آدمی است، و در یونان، از زمان افالطون بدین سو، به نامِ "فلسفه" شهرت یافته، و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫طی قرون وسطی با عزیمت از پاره‌ای آموزه‌های وحیانی ادیان ابراهیمی و وام گیری و تلفیق اُسلوب ارسطویی، نامِ "متافیزیک" به خود گرفته و در دوران‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫جدید، از دکارت تا کانت، به صورت نوعی خردگرایی "سوژه ـ محور" تجلی کرده و پس از کانت اُس آن متافیزیک تبدیل به "مساله" شده و بحث گذار از‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫"مطلق انگاری" ( هگلی ) تسلط یافته، حال این سیر و مجموعه را که فلسفه می‌خوانند و وجهِ سرنوشت اندیشه در غرب بر آن چیره بوده را، چه نسبتی‬ ‫ِ‬ ‫است با "دین" ؟‬ ‫ِ ِ‬ ‫س : از سوی دیگر، زمانی که از دین سخن می‌گوییم، تفاوت ادیان سامی ـ ابراهیمی با سایرِ ادیان، بویژه در تصورشان از خدا و الوهیّت را نباید از یاد‬ ‫برد. درنتیجه همواره باید پرسید که از کدام فلسفه و کدام دین صحبت می‌کنیم ؟‬ ‫ج : در حکمت‌های شرقی، بین عقیده و عقل، "دیوارِ چین" نکشیده‌اند. اما در یونان به تدریج نوعی تفکیک و تفاوت گذاری و تحول بین دو نوع‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫سخن گفتن اسطوره‌ای ( میتوس ) و زبان منطقی ( لوگوس )، به شکل قرائت منطقی اسطوره‌ها، از اواخرِ عصرِ تراژدی‌ها تا آثارِ افالطون، پدید آمد. نوعی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫نواندیشی و بازخوانی اسطوره و دین. در حقیقت با افالطون، قرائت معقول از اسطوره‌ها آغاز می‌شود.‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫3‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 4. ‫س : در یونان نیز آیا این حوزه‌ها در هم آمیخته بود ؟‬ ‫ج : بله. در اسطوره شناسی یونانی هم در آغاز زمینه دینی وجود داشت. البته دین یونانی، متفاوت با ادیان دیگر است. مثالً از مرحله‌ای در کیهان شناسی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫یونانی، خدایان یونانی متولد می‌شوند، ورای خیر و شر. خدایان یونانی متعدد و طبیعی‌اند. آنان سمبل‌های طبیعت بودند. از زمان "هِراکلیت" در نزدِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫سوفسطاییان ژانرِ جدیدی از دانش به وجود آمد که می‌توان آن را با روشنفکری مدرن مقایسه کرد و با آن انسان موضوعِ محوری تفکر می‌شود. سقراط ـ که‬ ‫خود یکی از سوفسطاییان بود ـ می‌گوید ما به آن دانش خدایی نمی‌توانیم دست پیدا کنیم، تنها دوستدارِ دانش هستیم. سوفسطاییان از نظرِ سقراط‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫دوستدارِ ایده‌ها هستند و نه حقیقت. آنها حقیقت را در جهت اَغراض عملی ( تسلط بر دیگری ) جستجو می‌کنند، حال آنکه فیلسوف، دوستدارِ حقیقت‬ ‫است. در واقع از این پس فلسفه، دوستداری حقیقت و پرسشگری است. یک نوع نمی‌دانم و فقر است. مردمِ یونان، مردمی مذهبی بودند. در نظرِ آنها‬ ‫انسان‌ها میرا و خدایان نامیرا بودند. ولی فلسفه امری است انسانی. انسان به زعم افالطون، نه از خدایان است، نه از حیوانات.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫حال برگردیم به موضوعِ دین. آن طور که دین شناسان در توضیح دین می‌گویند موضوعِ دین اَمرِ قدسی است، یعنی در خود یک حقیقت ماورایی را‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مفروض می‌دارد. در بینش دینی جای واقعیت و حقیقت معکوس می‌شود. یعنی حقیقت است که واقعیت دارد یا واقعیت جلوه‌ای از حقیقت اصلی است.‬ ‫ِ‬ ‫انسان مذهبی با امرِ قدسی تعریف می‌شود که امری فَرا عقالنی است. در حالی که فلسفه از نظرِ روش، پرسشگری و روش عقالنی است. البته همان طور‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫که گفتم، این گذار، یک روزه صورت نگرفت. بلکه امرِ اسطوره‌ای و امرِ سخن گفتن منطقی در مجموعه سخن و زبان بود ولی به تدریج در ژانرِ فلسفی‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫گنجانده شده است.‬ ‫فلسفه یک روش نقادی گری و پرسش گری و آزادی خواهی است و نمی‌تواند هیچ پیش داده‌ای را بدون نقد و وارسی بپذیرد. در حالی که دین یک وجه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ایمانی و فَرا عقالنی دارد. از این نظر، دین و فلسفه در بدوِ امر به قول "هایدگر" دشمن خونی هم بودند. تنها از اینجاست که با سرِ جای هم نشاندن هر‬ ‫ِ‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫یک از آن دو، می‌توانیم ببینیم که آیا بین آن دو نسبتی می‌توان برقرار کرد یا نه؟ و تعاملی سازنده بین آنها می‌توان ایجاد کرد؟‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫4‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 5. ‫ِ‬ ‫در اینجا، هر چند که منشا هر دو "حیرت" است، حیرت در مقابل هستی که پرسش گری را آغاز می‌کند، اما دو سبک به وجود می‌آید : سبک پرسش گرانه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫و عقالنی و سبک ایمانی و پیوستن و عشق به طبیعت که تبدیل به تعین و آرامش می‌شود که به آن می‌گوییم ایمان. اما در فلسفه، فیلسوف اگر بخواهد‬ ‫ِ‬ ‫تا به آخر به خود وفادار بماند، همچنان پرسش گر و مضطرب است و در محدودهٔ عقل، پرسش، سرگشتگی و آزادیخواهی باقی می‌ماند.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫با تفکیک حوزه‌ها و شناخت این هر دو، این خَلط صورت نمی‌گیرد و دیگر هر یک نمی‌تواند بدیل دیگری شود. از این خلط حوزه‌ها، یکی تاریخ فلسفه‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫است. با مطالعه تاریخ فلسفه خواهید دید که یا دین به استخدامِ فلسفه در آمده یا فلسفه به استخدامِ دین در آمده و می‌بینیم که چگونه این وضعیت‬ ‫ٔ ِ‬ ‫باعث شده که هر دو، گوهرِ اصلی خود را از دست بدهند.‬ ‫ِ‬ ‫س : برخی بر این عقیده‌اند که مذاهب متعلق به دوره‌ای از تفکرِ بشری هستند و فلسفه متعلق به دورانی دیگر. شما در این مورد چه نظری دارید ؟‬ ‫ِ‬ ‫ج : یک نوع دین بدوی و ابتدایی و اسطوره‌ای داریم که بر اساس سنت و ترس و جهل و ناتوانی بشر است. در بلوغِ فکری انسان‌ها، فلسفه به عنوان‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫مادرِ علوم هم نقش داشته است. ولی اگر دین را به عنوان امرِ قدسی و تعالی خواهی بشر در نظر بگیریم، می‌بینیم اتفاقاً زمانی که بشر به بلوغ رسیده، باز‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫هم به امرِ دینی بازگشت می‌کند که این بازگشت یک بازگشت کودکانه نیست. این امرِ دینی ـ که فراتر از فلسفه است ـ پاسخی به نیازِ تعالی خواهی و‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫معناگرایی ساحت‌های وجودی انسان است و فلسفه نتوانسته و نمی‌تواند به این نیاز پاسخ دهد.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫البته بازگشت به امرِ دینی دو صورت دارد. یک بازگشت، "بازگشت بنیادگرایانه" و دیگری "بازگشت معنوی" برای کشف گوهرِ اصلی دین، و حقیقت‬ ‫ِ‬ ‫دین است و نه بازگشت به شرایع. انتظاری که از فلسفه می‌رود این است که روش فکر کردن بیاموزد تا ما بتوانیم جهان خود را بهتر بشناسیم. ولی دین‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫هدف کلی‌تری دارد و آن اینکه انسان با هستی به وحدت برسد.‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫5‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 6. ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫س : گروهی بر این عقیده هستند که ذات فلسفه پرسش گری، و گوهرِ دین اطاعت محض است. آیا دین موجبات پرسش گری در انسان‌ها را ایجاد‬ ‫می‌کند ؟‬ ‫ِ‬ ‫ج : این تصورِ رایج و موروثی از دین وجود دارد که دین عبارت از جزمیات و دگم‌ها و تعبد است. اما این دین نیست، این همان شریعت ایدئولوژیک در‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫معنای منفی آن است. تقویت دین به عنوان نهاد است که آن را تبدیل به یکسری گزاره‌های جزمی می‌کند. عبادت به تعبیرِ شریعتی "کوبیدن راه" است،‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫آن چنان که مقصد و روندهٔ راه یکی می‌شوند. البته عبادت به معنای عبودیت هم هست، ولی عبودیت خدا به معنای عبادت آزادی است، این عبادت باعث‬ ‫آزادی، شجاعت و جسارت شما می‌شود، نه خوار و ذلیل شدن شما. دین، نقدِ "وضع موجود" را دامن می‌زند. مثالً " لیقوم الناس بالقسط". یعنی پیامبران‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫می‌آیند تا قسط و عدل را برقرار کنند.‬ ‫س : پس دین، نقدِ "وضع موجود" را همراهِ خود می‌آورد ولی پرسش گری به معنای فلسفی را ایجاد نمی‌کند ؟‬ ‫ِ‬ ‫ج : فلسفه پس از ارسطو بدل به منطق و دانش می‌شود یا به عبارتی محدود به سیستمی از پاسخ‌ها می‌ماند و از همین رو ادعای رهایی بخشی خود‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫را از دست می‌دهد. مقصود اینکه پرسش گری فلسفی در تاریخ فلسفه نیز مسخ شده است و این ماجرا فقط محدود به موقعیت دین نیست. و اما دین،‬ ‫ِ‬ ‫دین کارش اندیشه نیست. موضوعِ اندیشه، هستی است و موضوعِ ایمان، امرِ قدسی. به تعبیرِ هایدگر : " اندیشه، دانش را همچون علوم به ارمغان نمی‌آورد.‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫اندیشه، فرزانگی عملی یعنی حکمت زیستی مفید را به ارمغان نمی‌آورد. اندیشه، معماهای عالَم را حل نمی‌کند. اندیشه، مستقیماً به ما قدرت اقدامِ عملی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫نمی‌بخشد". ایمان، حدِ اندیشه است. ایمان حوزهٔ عمل استعالیی است و قابل تقلیل نه به واقعیت تاریخی است و نه به استدالل فلسفی. یک جهش کیفی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫است و نه کمی، با یک جهش از خود بیرون رفتن است . بنابراین ایمان همیشه تالشی ناتمام است برای رسیدن به یقینی به دست نیامدنی. نسبت ایمان‬ ‫ّ‬ ‫و اندیشه، نسبتی است پُرتنش. دو شیوه است، چرا که دو حوزه است.‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫6‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 7. ‫این دو حوزه در انسان هم با یکدیگر در تنش‌اند و هم ضرورت دارد که به نوعی تعامل برسند. این است که ایمان را نباید جزمی فرض کرد و آن را در‬ ‫برابرِ اندیشیدن گذاشت. ایمان، جزم نیست، یک دیالکتیک است و از سوی دیگر، اندیشه هم نیست، عمل است به قصدِ فراتر رفتن از حدود. خدا ـ آگاهی‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫عین خودآگاهی نسبت به محدودیت انسانی است. بنابراین حوزهٔ ایمان حوزه‌ای است دینامیک، حوزهٔ تالش و جستجو و عشق. درست مثل نسبت عاشقانه‬ ‫ِ‬ ‫دست اندر کارِ ابداعِ خویش، ابتکارِ جدید، مواخذه‌های مدام و...‬ ‫س : این دو رقیب چه خدماتی می‌توانند به هم بکنند ؟‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ج : خدمت فلسفه در این است که نشان دهد چه چیز دین است و چه چیز نه. در ضمن می‌تواند در تنزیه و پاالیش عقالنی تصوری که انسان از خدا‬ ‫ِ‬ ‫دارد، کمک کند. فلسفه می‌تواند نقش تصحیح گر را ایفا کند. بی‌آنکه در خدمت دین در آید. چرا که دیگر فلسفه نیست. دین هم اگر بخواهد فلسفی شود،‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫از قدسیت آن کاسته می‌شود. ولی این دو می‌توانند به عنوان دو رقیب و دو منتقد با هم گفتگو و به هم خدمت کنند. برای کلیت انسان، هم گفتگوی این‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫دو و هم جنگ شان الزم است.‬ ‫س : شما گفتید فلسفه می‌تواند نقش مُصحح را برای دین بازی کند، دین چه خدمتی می‌تواند به فلسفه بکند ؟‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ج : دین پرسشی را برای فلسفه ایجاد کرده که به‌قول "هگل" اصلی‌ترین پرسش فلسفه نیز هست و آن پرسش از جهت هستی است. چرا که پرسش از‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫وجود، پرسش از معنای هستی است. پرسشی که به تعبیرِ کانت شاید به پاسخ نرسد. امروزه فلسفه به معنای متافیزیک زیرِ سوال است، اما نفس پرسش گری‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، باقی مانده است. فلسفه مجبور است به ساحت دینی و معنوی همچون یکی از ساحت‌های انسان بیندیشد. اگر فلسفه‬ ‫ِ‬ ‫را میدان مانورِ آزادی، سرگشتگی فرض کنیم، دین، نقطه مرکزی آن است.‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫7‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬
  • 8. ‫س : این گفتگو را با این پرسش به پایان می‌برم که انسان مدرن، انسان معاصر، چه رویکردی به دین و فلسفه دارد ؟‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ج : انسان معاصر به دین سنتی باور ندارد. او ادیان را در محدودهٔ شرایع، نهادهای دینی و آداب و رسوم نمی‌شناسد. االن توجه به ادیان شرقی بسیار‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫رواج دارد. در عرفان مسیحی، چهرهایی چون " اگوستین"، " اکهارت"، "پاسکال"، "کی یر که گور" و امثالهم موردِ توجه انسان قرن بیستم قرار می‌گیرد.‬ ‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫فلسفه نیز به قول "کانت" به سواالتی که نمی‌شود جواب داد، به اندیشیدن در موردِ هستی و انسان رسیده و از حالت سیستم‌های نظر وَرزانه و انتزاعی‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫خارج شده است. علم هم در قرن 12 داعیه فَرا علمی ندارد و فقط پاسخی به چگونگی‌هاست و نه چیستی‌ها و چرایی‌ها. بدین ترتیب واردِ فضای جدیدی‬ ‫ٔ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫می‌شویم که باید نسبت جدیدی میان پرسش گری عقالنی ـ حقوقی و معنویت و تعالی خواهی تصور کرد و هستی و جهان ـ زیست مان را طبیعی‌تر و‬ ‫ِ‬ ‫انسانی‌تر بازسازیم.‬ ‫دوشنبه 72 آبان 7831‬ ‫ ‬ ‫‪Print‬‬ ‫‪search‬‬ ‫‪Prev‬‬ ‫8‬ ‫‪Next‬‬ ‫‪Home‬‬ ‫‪Full‬‬ ‫‪Exit‬‬