Weitere ähnliche Inhalte
Mehr von AghighFamily (16)
قاف۱
- 5. 5
09
13
17
21
27
31
37
41
45
49
53
57
61
65
69 ݡ
75
81
85
91
95
101
107
111
115
119
123
127
131
135
139
بکاهید خود سرعت از
آیـــنه
پولکچ
قلیــــان
موها رنگ
ݣآشــــوبݣݣݣ دل
مهــــسایه
ݣدرݣݣ ݣکــــوبیدنݣ ݣازݣݣ بعد
تــــاول
نـــگاه
ݤݡیݔݭݭݭىݢݢاݣهوݣݣ ساحنۀ
دیب قــــرارداد
آزمــــون
ݑݩپاکــــٮ
کاف
ݑݩݩݤســـــــــــــــــــــــــــٮرفݠهـــــــــــــــــــــ
ݤݤݤݤݡیݣݣݣݣݣرمت هفتاد آپارمتان
...بعد سالهدوازد
هاهپل
ینݣترݣݣݣݣ نفیـــس
برادری
! ݑݩکٮمین روی ری
َ
منک
پنجم روز
کـــوه
درد کلکسیون
اعتــــکاف
عیدفطر روز صبح
دنیا آدم ینترݡیتکرارنشدن
رضاِغالم
ݣفرشݣݣݣݣ تیمچه دزد
آموزشݡی ماه
- 6. □عقیقدربارۀ□
...است مؤمن نشانه عقیق
معتقدیم .ݢاستݢݢهگذاشت را متفاوتی بنایگسن عقیق تبلیغی هنری خانوادۀ
به زمان هر از بیش انقالب جبهۀ و بریمیم سرهب فرهنگی جنگی در امروز
ِزندگی سبک و تّهوی ساحت دو ،هنری تولید زبان با که دارد نیاز سربازانی
.کند ترکنزدیانقالبیوشیعی ِترازبهرامانکوخابآمردمان
نام از نشانی آن در که اندهنشست پیمانی پای عقیق خانوادۀ اعضای
است گروهی و مشترک است باوری هست چه هر .نیست شانیشخص
.مستقل
.ایمهنساخت تازه و جدا سنگری ،فرهنگی نبرد این در حضورمان برای ما
وسنگروسازمان،ما ِفرهنگیارتش،روزگاراین«درکه استباوراینبرعقیق
فرهنگیوهنریکار خالقانهکه استسربازانینداردچهنآدارد؛زیادفرمانده
».کنند
.کنیم سربازیتاایمهآمدما
- 7. □»ݢقݢ«مجموعۀدربارۀ□
پردازی هقص استاد .اوست آن از هاهقص بهترین ،گویدیم خود که طورنآ
خلقتش هاینپلیدتری و اهنتریبخو هایهقص ،آفرینش هایهقص .است
.زندگیوانسانازهاییهقصو
ما به را هقص خلق ،خالقیتش وصف با خدا بگوییم اگر نیست بیراهه
با نداستا که چرا .بنشیند دل به ترقعمی و بهتر مانیهافحر تا آموخت
.شودیمماندگار،شدهحکماذهنیهدیواربرتصاویرخلق
بارلاوخداکه روشیازتأسیبهرا]قرآنو[قصه»«قمجموعۀازاولدفتر
.ایمهآوردگرد اشیقرآنهایهآموزازالهامباونهادهمانتسرشدر
ما همۀ به شبیه معمولی هایینانسا ،»«ق هایهقص هایتشخصی
:داردایهشناسداستانهر.هایمانیزندگجنسازشانیماجراهاوهستند
را شما و شده قصه آن خلق بهانۀ که چیزی .سوره یک و هآی یک از نشانی
.خداکتاب هدوبارمروربهکندیمدعوت
ایهقطر انعکاس تنها مجموعه این کوتاه قصۀ »«سی در ما تالش تمام
انتها که راهی .داستانی تصاویر به آن پیوند و است قرآن معارف ِاقیانوس از
.استآغازیهنقطدرایستادنیهمثاببهوداشتنخواهد
عترت و قرآن دفتر در بارتنخس مجموعه این هاینداستا تولید فکر
ازخیریهامورواوقافسازمانقرآنیامورمرکز،شدعملیاتیعلمیهحوزههای
- 11. 11
.دید ،ݣکردݣݣ می کار ݣشانݣݣ محله آژانس توی که وقتی را منصور بار اولین لیال
او به قدرنآ ،دیدار چند از بعد و آمد خوشش او از اول گفتگوهای همان با
.کرد مطرحراازدواجپیشنهادخودشکه شدݣمندݣݣعالقه
لیال به ،نداشت مشترک زندگی تشکیل به چندانی عالقه کهنای با منصور
صبربایدخانهخریدنوچندرغازیککردن جمعتاگفت .دادسالهکیوعدۀ
.کنند
ݣخاطرݣݣݣ به منصور بعد سال کی .شد مندترهعالق منصور به روزهݢبݢزرو لیال
گفت لیال به اما ،شد اخراج آژانس از ،رانندگی موقع کافی هوشیاری نداشتن
.کرده ولراکار اینخودش
افتادنددوره،شدندباخبرمنصوربادخترشانرابطۀازوقتیلیالمادروپدر
مدتی که شنیدند اهالی از وقتی و بشناسند بهتر را او تا ،زندگیش محل توی
مرد،منصورکه کنند متقاعدرادخترشانکردند تالش،بودههروئینبهمعتاد
هیچ منصور از قبل او اینکه بود؛ چیز یک لیال حرف تمام اما .نیست زندگی
را دیگری پسر ِمحبت تواندینم هم منصور از بعد و نداشته دوست را پسری
.بدهدراهدلشبه
ݣهایݣݣ جوان با دو هر .دبیرستان معلم مادرش و بود دانشگاه استاد لیال پدر
لیالاما.نشدهنصیبشانخیریعاشقیوعشقازکه بودندشدهروبروزیادی
- 12. ▪ ݑٯ ▪
12
:ݣگفتݣݣمیوݣکردݣݣنمیقبولرامنطقیهیچ
تانتدسرویعمرآخرتایا،دارمدوستشکه رومیمشوهریخانهبه«یا
»ݣدهمݣݣنمیمثبتجوابخواستگاریهیچبهوݣمانمݣݣمی
منصور زیاد اصرار با لیال ،مادر و پدر ݣهایݣݣ مخالفت شدن ݣترݣݣ جدی از قبل تا
زندگی و کردند ازدواج ،بعد ماه چند .کنند ازدواج زودتر تا کرد راضی را
.کردند شروعݣایݣݣاجارهمتریهفتادآپارتمانیکدرراشانکمشتر
،زندگی مخارج ِفشار و نیامد بر ݣهاݣݣ اجاره عهدۀ از بیکاری خاطر به منصور
فهمیدلیالوکرد بازخانهبهرارفقایشپای،بعدکمی .کرد عوضرااخالقش
.نگذاشتهکنار راهروئینمصرفوقتهیچاو
،بودگالیه ازپردلشکه لیال،ازدواجشانگردلسااولینبهماندههفتهیک
باالکه شانثبحوکرد اعتراضمنصورشدندلگسنبهبارچندمینبرای
.دادنجاتاولگدهایومشتزیرازراخودشزوربهگرفت
آپارتماناززودترهرچهتابخشیدرااشهمهریلیال،کشید دادگاهبهکار وقتی
.کند پیدانجاتمنصورهفتادمتری
- 14. >2 و 1 / ـزهــــــمݢهݢݢ<
- 15. 15
به بود شده خیره که بارکی کاوه همسر که شد شروع جایی از چیز همه
دهانش از ،کردیم تماشا خدا خانۀ دور را هایحاج طواف و تلوزیون صفحۀ
»!مکهرفتیمیمهمماکاشی«اکه درآمد
آرزویشدهطوررهگرفت تصمیموبرخوردکاوه غروربهکه بودموقعهمان
تهران جنوب در متوسط خانوادۀ یک توی کاوه .کند برآورده را همسرش
پراید با .بود متوسط زندگی یک هم ازدواج از بعد اشیزندگ و بود کرده رشد
قدرنآ اما چرخاند؛یم را اشیزندگ ،بود زیرپایش که ایهس و هشتاد مدل
را ماشینش ،روزنآ فردای ،همین برای .کند اندازسپ پولی که آوردینم در
رااشیاقتصادسرمایۀتنهاخواستیم.افتادگذاریهسرمایفکربهوفروخت
رویگذاشت وگرفت وام.کند برابرچند،نبودبیشترمیلیونݣهشتݣ-هفتکه
.لباسوپارچهوارداتدرمشارکتوبورسوطالبازارسراغرفتوخودشپول
داشت .نداشت فایده .کرد امتحان هم را تاپپل و گوشی بازار وقتی چند
هایفصرابیناتفاقیخیلیکه ،دادیمدستازهمراناچیزشمقدارهمان
وراهکمی قدیمیرفیق.کرد پیدارااشیقدیمرفیق،ناصرخسروخیاباندالر
تماس چند با چطور گرفت یاد سریع خیلی او و داد کاوه نشان را ارز بازار چاه
دالر موقع به ،المللینبی هایسبور و سایت چند اخبار کردن چک و تلفنی
را اشهسرمای توانست او ،بعد ماه ݣهشتݣݣ -هفت .بفروشد موقع به و بخرد
- 16. 16
▪ ݑٯ ▪
دلش توی دل .کند تسویه را اشهماندبعق هایطقس همۀ و کند دوبرابر
دیگر سال چهار -سه تا ،روند همین با که کردیم ریزیهبرنام داشت .نبود
میلیونیسی -بیستماشینیکهمو،کند عوضرااشهخانتواندیمهم
.بخرد
.دهدنشانکاوه بهراخوششرویهانایازبیشخواستیمدنیاانگاراما
یوروودالرقیمتبارهکیبهوریختهمبهارزبازارکه بودنگذشتهوقتچند
ماهکیعرض درکاوه سرمایۀکه بوداینمعنایشاتفاقاین.شدبرابرچند
.شداضافه،سالدهاندازۀبه
سالی جای به توانستیم و کند مسافرکشی نداشت نیازی دیگر کاوه
ثروت اینکه برای .بخرد نو لباس زنش برای چندبار ماهی ،بارکی
باز ݢمدتݢدبلن هایبحسا ،بانک چند توی ،نرود دست از اشیناگهان
ریسک هم را مقداری و خرید سکه را اشهسرمایاز دیگری بخش و کرد
شروع واحد یک با .نبود بد هم آن اما .ساز و ساخت توی گذاشت و کرد
مجتمع یک اشهشد چندبرابر دارایی با توانست ،بعد سال دو و کرد
.کند فروششپی را واحدها و بسازد تهران جنوب توی تجاری کوچک
حفظراثروتش،مختلفهایهایدبااووگذردیمسالدوازدهروزهاآناز حاال
زندگیتهرانشمالدرهوستپنیکدرهمسرشواو حاال.کرده چندبرابرو
همسرش برای هم یکی و است خودش زیرپای سال ماشین دو ،کنندیم
ازیکیوداردایهزنجیررستورانچندوهواپیماییشرکتیک.گرفته هدیه
.استارزبازارهایهگندهکل
برای هنکرد فرصت هنوز او اما ،گذردیم کاوه همسر آرزوی از سال دوازده
.کند نامتثبخداخانۀسفر
- 18. > 6 / ـارـــــــطانف <
- 19. 19
توی و بود قاجار شاهان نسل از ،گفتیم خودش که طورنآ ،خانمرور ُس
امالک جزء زمانی که کردیم زندگی تهران شمال در پانصدمتری ایهخان
.رسیدهارثاوبهوبودهشاهی
تنها او ،شوهرش مرگ از بعد و بودند ایران از خارج ،بزرگش پسر و دختر
عروس و پسر ،فهمیدیم محل اهالی ما که طورنآ یعنی .کردیم زندگی
طاقت اما ،باشند حالشککم تا او پیش آمدند ماه سه اصفهان از کوچکش
.خودشانشهربرگشتندونیاوردند
ًً
دقیقا هم محل اهالی ما حتی .نبود راحتی کار خانم سرور با زندگی
بهرااونداشتاجازهکسی
ً
مثالکنیم؛ وآمدترفاوباچطوربایددانستیمینم
رااوباید
ً
حتما.»«سرورخانمحتییا»«سروربگویدوکند صداکوچکش اسم
راشانباربازنبایدکه قدیمهایترعیمثلدرست.»«خانمزدیمیمصدا
.زدندیمصداطورنای
را مانمسال جواب یا ،کردیمیم سالم و دیدیمیم محل توی را او وقتی
.»سالم«علیکیعنی
ً
مثالکه دادیمتکانراسرشدوبارییکفقطیا،دادینم
را او خودساختۀ جایگاه یا کند کاری به مجبور را او که حرفی بار زیر او
نصفخواستاوازاستانپرورشآموزشوقتی
ً
مثال.رفتینم،ببردزیرسؤال
بهوبفروشدکناری مدرسۀبهـبودشدهرهااستفادهیبکه ـرااشهخانحیاط
- 20. 20
▪ ݑٯ ▪
آلونکدرزندگیازبهتر«مردنگفت ونرفتزیربار،کند کمک مدرسهتوسعۀ
توی هاترعی مثل که کنم بلند سر اجدادم جلوی «چطور اینکه یا و »است
»کنم؟یمزندگیمتریتدویسیهخان
وقت گذاردینم اما دارد شدیدی درد پا اینکه با گفتیم کوچکش عروس
شخصیتشبهکه دلیلاینبهفقط.بگیردرادستشکسی هاهپلازرفتن باال
دستموبخوایدهاهبچشماکه نیستمخرفتوپیر«مناینکهوشودیمتوهین
.»بگیرید
ساعت جایهب و ماندیم خواب ساعتش روز یک اگر نبود؛ هانای فقط
پارکتویگاهیحصبرویهپیادبهوآمدیمبیرونخانه ازنهساعت،هفت
امهبرنام «امروز :گفتیم و مانده خواب که کند قبول نبود حاضر ،رسیدینم
.»بیایمبیرونخانهازدیرکه بوداین
بلندترکمی صدایشاوبازدنحرفوقتایهسایمهیادارهمغازیاهراننداگر
اویهسینیهقفسرویگذاشتیمراعصایشنوک،شدیماوآرامصدایاز
و!»آرام.زنییمحرفکی باباشد«حواست:گفتیمودادیمهولشکمی و
.رفتیموگرداندیبرمرو
راندیم خود از بیشتر راههم اما ،شدیم ترجمحتا اطرافیان به روزهروزب او
را اشهخان کارهای نبود ݢحاضرݢݢ،خودش از پیرتر کارتخدم جزهب کسی و
خانۀهایهپل ازباالرفتنوقتآمدخبر،پیشچندوقتاینکهتا.دهدانجام
وخانهسرسرایتویافتادهسرباوخوردهلیزوآوردهمک پایشاشسدوبلک
.مردهدمدر
- 23. 23
داردیبرم را غرفه خوانشپی روی قرآن .سالههفتاد
ً
حدودا استمردی
،زرکوب سبز جلد به رسدیم هاتانگش از هایشتدس رعشۀ .کندیم باز و
کندیم جلو و عقب را سرش چندبار .لرزدیم او هایتدس با هراه ،قرآن و
و زندیم صدا اسم به را کنارش کوچک پسر .تواندینم .بخواند را چیزی تا
:گویدیم
»باباجاننوشتهچیجانای«بخون
»...«انتشارات
»گذاشتم دستموکه جایینای.ترنپایی.«نه
»بابابزرگ؟برداشتیاینوچراهستاینجاقرآنهمه«این
»بخونروگمیمکه اینجایی.نباشه«حرف
هایتدسرویشدهبازقرآنبتواندتاشودیمبلندپاهایهپنجرویپسر
زیرلب و کندیم تنگ را هایشمچش هم مردرپی .بخواند را پدربزرگش
.کندیمتکراربیندیمکه رانامفهومیهایهنوشت
.»بابابزرگنیستمبلدعربی«من
رو گذاشتم دست که جایینای ببین کن باز چشماتو .فارسیه جاشن«ای
»بخون
»...وهزارپنجوششصدو«هزار
- 24. ▪ ݑٯ ▪
24
.کالفه نیاوردهراعینکشکهنایازوشودیمرنگپرهایششگو پیرمرد
»!؟پسدنیمیادتونچیتو؟ریینممدرسهمگه«
شیش یک نوشته .بیشتره هزار از نای .داده یاد بهمون هزار تا «معلممون
»توماننوشتهبعدشم.صفرتادوباپنج
»پونصد؟وهزاره«شونزد
بخریش خواییم ...داده یاد بهمون هزار تا مونممعل .دونمی«نم
»بابابزرگ؟
رانآ ورویتپش ،شود مطمئن چیزی از بخواهد انگار و بنددیم را قرآن
وزن را قرآن ،باشد یترازوی که انگار ،دستش با بعد .کندیم برانداز خوب
:گویدیموکندیم
.»ارزونهخیلیکهن«ای
.»بهترهکه باشهنارزو«خب
.»خورهینمدردبهاین.خوامیمنفیسقرآنمن.نیستحالیتکه «تو
»کنن؟یمکار چهنفیسقرآن«با
دنیمهدیه
ً
مثالیا.عقدسفرۀسرذارنیم
ً
مثال!توپرسییمسوال«چقدر
.»یکیبه
»داره؟امیسجزءنفیس«قرآن
.»قرآنه،قرآن.دارنجزءتاسیقرآناهمۀ«
»باشه؟نفیس
ً
حتمابایدچرا،اننقرآقرآناهمۀاگه«پس
عقد هسفر سر گذاشت شهینم که رو قرآنی هر ...بچه کردی مه«کالف
.»تهخال
- 25. 25
□ ینݣترݣݣ نفیـــس □
»داره؟فرقهاشونهنوشت«مگه
یاد چی تو به مدرسه تو شد؟ خوب .داره فرق .
ً
اصال آره ...تو دست «از
هزار وپنج صدوشصت شاید ببین کن نگاه خوب دیگه بارهی پس؟ دنیم
.»تومنه
- 28. > 27 / ـرقانـــــف <
- 29. 29
که بچگیهماناز.کنمیمراحتیاحساساو باکه استیکس تنهاکریم
،خوردناظمازمفصلیکتک وگرفت گردن منجایراکالس شیشۀشکستن
برایچیزیهیچرفاقتعالمدراو.کنمینمپیدااوازترتمعرفبارفیقفهمیدم
.کردهحمایتمنازامهخوردمشکلیبهبارهر،امروزهمینتاونگذاشتهکممن
گرفتن پسبهزورموبودخوردهراحقمسوارکاریباشگاهمالککه دفعهنآ
وبسترااشیتیزوقمهوبکسهپنجکه بودکسی تنهااو،رسیدینمسهمم
.بگیرممردکازکاریککت باراآخرشران ِقتاکرد شیرم
نزدیککه دیگریباروبیفتدزندانبهبودهکنزدیبارکیمنخاطرهباو
بارکامیون یکوشدرد مرز ازمنتیهیچیبوکرد خطر،شومورشکستبود
صافراکارهایمبطلحساببتوانمکمتر هزینۀباتاآوردبرایملباسوپارچه
دنیاآنوآتشوعذابازحتیواستغیرقانونیکارنایگفتم بهشزیاد.کنم
استحاضرمانهسالچندینرفاقت ِخاطرهبگفت اما،زدمحرفبرایشهم
قبر توی را کس هر که گفت هانای همۀ از بعد و بکشد را آخرتش و دنیا جور
.دهدیمراجوابشدنیاآنخودشاووگذارندیمخودش
وترگبزر برادرچهارتاوکنمیمزندگیپرجمعیتخانوادۀیک درکهنایبا
.اندهنکردبرادریبرایمکریم اندازۀهبکدامچهیاما،دارمخودمازترککوچ
ݣخوارݣݣݣ نزول - نژادبکاس از خواست خجالت کلی با و زد زنگ دیشب کریم
- 30. 30
▪ ݑٯ ▪
.بگیرماوبرایخودماسمبهوامملیونده-هاشفروهپارچراستۀ
.زدهکاری هربهدستمنخاطرهبوکرده ثابتمنحق دررابرادریشاو
،امهگرفت نزولچرابپرسنددنیاآناگر.دهدینمرضانزولگرفتن بهدلماما
خودشقبرتویراکسی «هرکریم خودقولبهبدهم؟جوابیچهدانمینم
.هستممن،بگیردگردنراخواریلنزواینجورباشدقرارکسیاگرو،»گذارندیم
نژادبکاس سراغ بروم که دهدینم نتیجه هایمبکتا و حساب و امهکرد گیر
دانمینم .نه یا کنم خطر هرکاری ته تا رفاقت خاطر به کریم مثل که .نه یا
با را رفاقتم ،سالهپانزد از بعد حاال توانمیم مگر .بوده اشتباه کارم کجای
بزنم؟همبهکریم
- 33. 33
سیگارنیستبعید
ً
اصالزمانهایندکترهایاز.برایشکرده تجویزدکتر البد
واستالزمبدنشبرایدودگفته دکتر
ً
مثال.هاشانضمریبرایکنند تجویز
.زدهراگرفتن روزهقیدوباورکردههماو
دودبامألعامدرطورنایاوشودینمدلیل،باشدکرده تجویزهمدکترولی
مریضهایمآدبهسرحالشۀقیاف
ً
اصال.کند کیف وکند درستحلقه،سیگار
قراراگروترمضمریاوازامیقلیانینهیکلاینبامن،کم دستیا.خوردینم
.استمحرامنبرگرفتن روزهپس،نگیردروزه،ضعفخاطربهاواست
دارد زده گولش شاید .دیگر است شیطان دارد؟ من به ربطی چه اصال
جوان به بزنم تهمت مدرکی و دلیل هیچیب چرا ولی .کندیم خواریهروز
.بگیردروزهتواندینمواستمسافرشایدمردم؟
بودمکر اگرکه گوشی تویزندیمحرفبلندقدرنآ.خوردیمزنگگوشیش
.شنیدمیمراصدایشهمباز،بودخواندنبکتا گرم سرملحافیکزیرو
»...بزنیمچادردریاکنار بریمماهیکبیا.شهراینتو«...پوسیدم
بودمماندهودلمسربهبودنزدهپارکتویخواندنبکتا هوایکاشیا
پنجم روز ظهر توی را آدم این سیگارکشیدن نباشم مجبور که خانه توی
!چه؟منبه.رومیمتنددارمشاید!!تحمل...!تحملوکنم تماشارمضان
گردنش برروزهونیستمسافراوکه باشداین ازنشانهایشفحرکه گیرم
- 34. ▪ ݑٯ ▪
34
کنم؟ قاطیرافکرموخودمچهبرای.خوابمینماوگور تویکه منواجب؛
ومنکرازنهیبهنکنمفکرکه ،کتاب هایهنوشتبهگردانمیبرمرانگاهم
.روبرویی ِکتمنیروینشستهکه نکری ُمقبالدرامهوظیفووجوبششرایط
.»میادبدمشهراینریشوهای«از
روبرویشبرومخواهدیمدلم!خوارهروزجوانهایهجملازآیدیدرمحرصم
از نهی !دارد؟ ربطی چه من به اما ،کنم نثارش آیدیم در دهانم از هرچه و
جماعتریشواجدادوآباءداردطوریشنهمیکهنای.باشدداشتهاثربایدمنکر
کند؟ اصالحشتواندیممنمثلریشوییچطور،دوزدیمهمبهرا
اگر !شودینم حساب مألعام که خلوتی این به ِپارک ،ظهر وسط
ً
اصال
.بهش دادمیم چیزی تذکری خواریشهروز بابت و رفتمیم
ً
حتما ،شدیم
طرفاستممکنتازه.باشدداشتهمثبتاثرمنتذکرنیستمعلومکه حیف
ِحفظ.هاهکنند منکر ازنهیجانبهافتندیمچاقوباکه باشداشراریاین از
!فاسقیکگرفتنهروزازاستتربواج،مؤمنیکجان
اقساموانواع،کرده آویزاندوششازکه ایهبدقوارکولۀ توینیستبعید
که زخمیبامخصوصا.ریزدیمرویشوسرازمنکر.شودپیداسردهایحسال
.کرده جاخوشابرویشباالی
و بایستم مقابلش توانستمیم و داشتم را اشیجسم توان خواهدیم دلم
وشومجوگیرتراحکامشوخداازنبایدکه منولی.کنم اشیحالراخدااحکام
.بیاندازمخطربهراخودمجان،آشازترغداکاسۀ مثلندارمایهوظیفکه حاال
.او کنار درست .نشسته او که کتیمنی روی نشیندیم و آیدیم پیرمردی
خالصهراتلفنشجوان.استسفیدکوتاهش موهایمثلبلندشهایشری
- 35. 35
□ ! ݑݩݣکٮݣݣ نمی روی ری
َ
منک □
.بیرونآوردیمجیبشتویازدیگریسیگار.کندیمقطعراگوشی وکندیم
توی آرام و گیردیم را سیگار .خنددیم پیرمرد .کندیم تعارف پیرمرد به
صحبت نتوانم که ازشان هستم دور قدرنآ .گویدیم چیزی جوان گوش
بازوی روی زندیم بادست و خنددیم بلند جوان .بشنوم را شانیدرگوش
وجوانمشکیشرتیتکوچک جیبتویگذاردیمراسیگارپیرمرد.پیرمرد
.زدنفحربهکندیمشروع
را جوان حال که ستیریشوهای نهما از البد بلندش هایشری با پیرمرد
پیرمردبهحملهبرایراچاقویشوزدسرشبهاگردانمینم.زنندیمهمبه
دانمیم که من نه؟ یا کنم ماجرا قاطی را خودم است واجب من بر ،درآورد
دست جوان .ایستدیم پیرمرد چیست؟ امهوظیف ،افتدیم خطر به جانم
هم او ،بیندیم که را پیرمرد درازشدۀ دست اما اشیپشتهکول سمت بردیم
گویدیم چیزی آرام .خنددیم دارد هنوز پیرمرد .دهدیم دست و ایستدیم
پیرمرد که طوری جوان .شودیم دور و کندیم خداحافظی جوان با بعد و
:گویدیمبشنودراصدایش
.»کنمیمفکر«بهش
حمله چاقو با پشت از خواهدیم البد .اشیپشتهکول سمت بردیم دست
بیرونشرتشیتجیبازراسیگارنخوکوله تویازرافندکش.پیرمردبهکند
را وقتش که سوزدیم پیرمرد برای دلم .کندیم روشن را سیگار .آوردیم
!ر
َ
نک ُمسرتاپاموجودایناصالحبرایگذاشته
آدامس مثل بعد و دهدیم تکانش و هابل بین گذاردیم را سیگار نخ
.کتمنیکنار جوبتویکندیمپرتشایهشدهجوید
- 38. > 35 / ـائدهــــــم <
- 39. 39
یکدرستاما.آوردیمدرکارگری بارااشهخانخرجی،ازدواجازبعدرسول
ارتفاعازوپیچیدداربسترویپایش،اشهبچاولینآمدندنیاهبازبعدماه
رفتدرکتفش وبرداشتموکمرش هایهمهر.کرد سقوطوچهارمتریتبیس
نبایددیگرگفتند دکترهاوشدنشینهخان.شکستجاسهازپایشاستخوانو
سختیبهچندماهی.خالیاودستوبودشدهزیادخانهجخر.کند سنگینکار
ساک.شدتمامطاقتش،کشیدیمتهداشتکه اندازشسپآخرینوگذشت
مشهدراهی،لنگپایهمانباوکرد پرضروریهایتپروخرتباراکوچکی
با مستقیم و رضا امام یهخان ِدر برود که بود گرفته تصمیم خودش با .شد
.برساندخداگوش بهرادردهایشوبشودمتوسلاوبهکه .بزندحرفخودش
که دید را پیرمردی ،نزده بیرون ترمینال از هنوز ،مشهد به رسیدن از بعد
ایهدقیق چند .خواهدیم کمک و گیردیم را مردم جلوی پاره لباسی با
.گرفت آن و این از هزارتومان دو ،دقیقه ده از کمتر .کرد تماشا را او و ایستاد
کمک و بگیرد را مسافرها و هارزائ جلوی پیرمرد مثل هم او که زد سرش به
اوبرایدلشانکه باشندکسانی مسافرهابینشایدگفت خودشبا.بخواهد
.کنند کمکش وبیایدرحمبه
.بیشتر هم کارگری روزانۀ درآمد از .شد کاسب هزارتومانهپنجا اول روز
ترمینال نمازخانۀ توی ،هامآد با زدن کله و سر روز یک از خسته ،شب
- 40. 40
▪ ݑٯ ▪
ترمینال ،بعد روز اما .برود زیارت به فردا گرفت تصمیم و برد خوابش
و بچرخد مردم بین دوباره که بود خوبی فرصت و بود شده ترغشلو
.ماند ترمینال توی شب تا و نرفت زیارت به هم باز پس .بخواهد کمک
.بودکرده کاسبی مسافرهادستازسیصدهزارتومانبهنزدیک،بعدروزچهارتا
اشهبچوزندستکهکردفکراینبهحتی.آمدهمشهدبهکهنایازبودخوشحال
.دربیاورد را شانیخرج راه همین از و کند اجاره مشهد در ایهخان و بگیرد را
از خواست قبل روزهای مثل و گرفت را جوانی مرد جلوی وقتی ،پنجم روز
حراست مأمور به فهمید ناباورانه ،بزند حرف او با اشیکار و مالی مشکالت
.شدتبازداش،بجنبدخودشبهآمدتاواستخوردهترمینال
،نداشتهبدیقصدوکندیمگرییتکدنداری ِر َسازرسول،فهمیدندوقتی
،کتبی تعهد گرفتن از بعد و زدند را انتظامی نیروی به دادنش تحویل قید
.خودششهربهبرگرددکه گرفتند بلیطبرایش
مشهدکه آمدیادشتازهرسول،شدخارجمشهد ازوافتادراهکه اتوبوس
که خودشبهو.بودهاوبهکردن توسلورضاامامبازدنحرفبرایآمدنش
!نرفتهحرمبههمبارکیروز5آندرکه شدملتفشآمد
- 43. 43
پرفشارهایجمومحاصرۀدراگر
ً
مخصوصا،ݣکندݣݣمیکر راآدمگوش ،ارتفاع
رویبکشیراکاله بایدفقطوشنویینمراصداییهیچدیگر.باشیبورانو
به صدایت .نبرد بین از را گوشت پردۀ ،باد هوهوی صدای تا هایتشگو
سرما و سکوت در مرگ منتظر لحظه هر و ݣرسدݣݣ نمی هم تیمت اعضای گوش
.هستی
بود من به امیدشان ݢهمۀݢ که نفری سه نگران هایمچش به توانستمینم
تیزی،طوفانگرفتن سرعتازقبلتاباید،قبلیمحاسباتطبق.کنم نگاه
بهمیتوانسترسیدندیراینورسیدیمدیرساعتپنج.ݣکردیمݣݣمیردراکوه
.شودتمامنفرمانچهارهرجانقیمت
راسرماوبزنندکمپ شدهطورهرفهماندمبهشانصورتودستاشارۀبا
تاسطحشکه بودکوهی ناهمواردیوارۀبودیمکرده گیر که جایی.کنند مهار
.برفازبودپوشیدهمترسانتیهشتاد
به صعود ،باد شدت .بود رسیده هاتدس و پاها به هاتانگش از حسییب
ازکه بوداینݣپیچیدݣݣمیسرم درمدامکه فکریتنهاوبودکرده محالراقله
گردنه ازتابخواباندساعتدوبرایفقطراطوفانزودترچههر،بخواهمخدا
.کنیم عبور
نماز رکعت دو ،رفتم صالح ݣزادهݣݣݣ امام به همیشه مثل ،اعزام از قبل روز
- 44. 44
▪ ݑٯ ▪
داشتم باور .نشویم طبیعت اسیر هم سفر این در ،خواستم خدا از و خواندم
ِبادروزآناما.ݣشنودݣݣمیراݣهاݣݣآدمصدایکه ستیکس تنهاخداهایسختوقت
.ݣرسیدݣݣنمیخدابهوݣرفتݣݣنمی باالصدایمانگارکه داشتشدتقدرنآمخالف
طوفانوبادصدایفقطونداشتفایدهخواستمکمک وگفتم ذکرهرچه
ݣهایمݣݣچشموشدکرخت پایمودستبعدکمی .ݣشدݣݣمیبیشتروبیشترکه بود
.شدمهوشیب.رفتسیاهی
داشتن نگه گرم حال در و نشسته سرم باالی تیم اعضای ،شدم که بیدار
سفیدیرویبودشدهپهنخورشیدنوروبودشدهتمامطوفان.بودندبدنم
ݣهامونݣݣجنازه،بودنکردهموندگارموناینجاطوفاناین«اگه:گفتند .ݣهاݣݣبرف
.»ݣکردݣݣنمیپیدابرفزیرکسی همرو
اماندربهمنریزشازکه بودایهنقطتنها،بودیمکرده گیر ماکه جایی
.بودمانده
- 46. > 45 / ـرهـــــقب <
- 47. 47
هاینظافتچوپرستارانودکترهاهمۀکه بودشدهبستریقدرنآپیرمرد
.شناختندشیماسمبهبیمارستانهایننگهباحتیو
.شدیم دیالیز باید بارکی روز سه هر و بود افتاده کار از اشهکلی دو هر
کرده عود،قبلسالسه ِجراحیعمل ازبعدهماشهری تومور ِرشد ِپیشرفت
انسولینشدنپایینو باال.کردندیماشیدرمانیشیمبارکیایههفتوبود
همۀبعدوشستانگشتشدنبریدهازبعدوبوددادهدستشکار همخونش
.بریدندیم زانو تا را راستش پای باید حاال ،چ ُم تا پایش همۀ بعد و انگشتان
چندبار حتی و بود داده »هایبیمار «کلکسیون لقب بهش بیمارستان رئیس
.بودندزدهمحلیهایهروزنامتویراعکسش
اییجانب ِعوارض ِخاطرهب .بود کرده مچاله و الغر را بدنش ،بیماری
دکترها ،بگذارند هایشیبیمار روی مختلف داروهای داشت امکان که
توی و بخوابد فقط تا کردندیم تجویز ن
ّ
سک ُم و بخشمآرا برایش بیشتر
نه و خوردیم را داروها نه اما پیرمرد .نکند حس را درد بیهوشیهشب حالتی
بود این آخرش و اول حرف .کنند تزریق او به را شانمکداچهی گذاشتیم
گذر ِکتاب وحسابکه خوابانندشیمقدرنآهان
ّ
مسکوهاشبخمآراآنکه
که وضعیتی توی .شودیم قضا نمازهایش و رودیم دستش از ساعت و روز
سر روز و شب کنانهنال ،هان
ّ
مسک ترینیقو مصرف با ،بخش ِبیماران دیگر
- 48. 48
▪ ݑٯ ▪
ترسازاما،کردیمعرقاشیپیشانکه کشیدیمدردقدرنآپیرمرد،کردندیم
فقط و آمدیدرنم صدایش ،بزنند ش َم ُر ِس توی بخشمآرا پرستارها کهنای
.گفتیمچیزهاییزیرلبصدایب
بوق صدای که بخش ِکشیک ِپرستار ،تابستانی کوتاه شب آن سحر
اما ،رساند پیرمرد ِبالین ِسر سرعتهب را خودش ،شنید را کاردیوگرام دستگاه
اشیحیاتعالیممانیتورخطوطوبودکرده قلبیایستپیرمرد.بودشدهدیر
.بودگذاشته اشهسینرویرادستشوبستهراچشمانش.بودندشدهصاف
گرفتهمآراکودکی مثل.نداشتراقبلچندساعتهایکچرووچینصورتش
.بودخوابیدهمادرآغوشدر
- 50. > 58 / ـاءـــــسن <
- 51. 51
تونِژ بعد .برادرش خانۀ برود خواهدیم و ماندینم خوابگاه امشب گفت
یک .رفت و انداخت دوش روی را اشیشتُپهکول و داد من به را ش َشام
طرف از صدا .اتاق توی پیچید موبایلش دلینگ دلینگ صدای بعد ساعت
پیداکنترخلباسیبچورویرااشیگوش وکردم بازراحمامدر.بودحمام
جیبش توی را اشیگوش وقتی گفتیم .بود خودش .دادم جواب .کردم
گرددیبرم که صبح فردا تا گفت هم بعد .کردهیم سکته داشته ،نکرده پیدا
.باشماشیگوش مواظب،خوابگاه
به کسی گذاشتینم هم وقتچهی و شدینم جدا اشیگوش از وقتچهی
که ترمی سه این .خوابیدیم موبایلش با هم هابش حتی .بزند دست آن
و بگیرم دست را اشیگوش هم بارکی حتی بود نشده ،بودم اشیاتاقمه
.خواستیم رمز اشهصفح شدن باز برای اما ،بود دستم اشیگوش حاال
از تا داد را گوشی صفحۀ رمزگشای عدد و زد زنگ دوباره بعد ساعتمنی
.بدهمبهشایهشمارتلفنشدفترچۀ
.بکنمبایدکار چهدانستمینماما،داشتمهمرااشهصفح ِرمزشمارۀ حاال
نرفت دلم اما ،کردم خاموش و روشن را گوشی ،بار بیست از بیشتر صبح تا
پنج ازبیشتربودمدیدهگوشی تنظیماتتوی.کنم بازراتصویرهایش لفای
.بودکرده خوابمیبهمینواستپراشهحافظازگیگ
- 52. 52
▪ ݑٯ ▪
محوطۀ هایتنیمک از یکی روی و بیرون زدم اتاق از صبح هایینزدیک
صبحناذاصدایکه بودنشدهگرم هاممچش هنوز.کشیدم درازخوابگاه باز
اتاق به و خواندم نماز سبز فضای هاینچم روی .محوطه توی پیچید
.برگشتم
آمادۀ و بسته را ساکش .کرد بیدارم که بودم خواب هنوز وقت اول ِصبح
دانستیم.شهرستانبرگرددبایدوآمدهپیشبرایشکاری گفت .بودرفتن
دست ،پوشید که را کفشش .بودم نرسیده دانشگاه اعتکاف نامتثب به که
.رفتودادمنبهودرآوردرااعتکافشنامتثبکارت پیراهنشجیبازکرد
- 54. > 271 / ـرهــــــقب <
- 55. 55
هم از چهارتاهس با شدیمیم جمع ،شدیم که رمضان ماه ،هرسال
،اختالفلح شورای سفیدهایشری از تاهدوس و قدیمی هاییدانشگاه
ویتیمچندهزاربچۀبرایوشهرکین
ّ
ملومتمولینوهایبازارسراغرفتیمیم
جوربالعوضهایمواشانیبرا.کردیمیمجمعکمک ،شهرسرپرستیب ِزن
چهارهس .گذاشتیمیم امدادشان کمیتۀ ارزاق ِسبد روی چیزی و کردیمیم
گریهریخت و اری ّنج ،تراشکاری ،آهنگری کارگاه شهر زندان توی اخیر سال
کار به اشتغال نامۀهاجاز ،دیه زندانیان برای دادگستری از و بودیم ساخته
کرده درست پرونده شانیهاهخانواد برای زندان بیرون و بودیم گرفته
بهشان،آمدیماضافهچیزیمانهخیری ِصندوق ِهَتکه ایهاندازبهوبودیم
از خیلی که شد گیرههم قدر آن ،چندسال از بعد کارها این خبر .رسیدیمیم
کار ماواسطۀبهخواستندیموگرفتند میتماسخودشانبزرگانومتمولین
.کنند خیر
از بیشتر کردیمیم فکر که داریهسرمای سراغ رفتیم امسال رمضان ماه
ۀ
ّ
ݣجثوریختهموهایآنباکه پیرمردی.کندیممانککم شهرخیرینبقیۀ
شهرکتکمیلدرحالهایهسول ِنصف ِصاحب،گرفته صدایوشدهفنحی
همۀاززودترهاحصب،بودیمشنیدهجانآوجانایکه طورینآوبودصنعتی
اینبا.رفتیمهمهازدیرترهابغرووآمدیمشهرکدردفترکارشبهکارگران
- 56. 56
▪ ݑٯ ▪
وکشید چکمانیبراکردیمیمفکرکه مبلغیازترمک بسیار،پیرمرداماهمه
.کرد مانهبدرق،برسدکارهایش بهبایدزودترکهنایبهانۀبهوزبانییبزبانبا
.رده ُمپیرمردکه آمدخبربعدشروزدو
شدند تکمیل پیرمرد کارخانۀ تولید خط تجهیزات ،سال آن ِعیدفطر روز
آن برای و برگشتند شانیهاهخان به ،شهر دیۀ هاییزندان همۀ همزمان و
.آمدهاهکارگا آندراشتغالنامۀتدعو،سرپرستیبزنان
ثروتشسومدو،بزندجارجاههممامثلآنکهیب،پیشهاتمدازپیرمرد
بهرسیدگیقصدبهرااشیصنعتهایهکارگا وکرده بیچارگانوفقراوقفرا
.بودزدهکلنگ شانلاشتغاوشهردرماندگانامور
- 59. 59
شهرهایندبیرستاهمۀناظمترینیجدوگیرترینتسخقدیریآقای
کسچهیرویدستندیدم،بودمدبیرستانمنکه سالیچهارآنتوی.بود
مدرسهکردن تعطیلبرایبارکیکه هایییسوملساآنرویحتی.کند بلند
هایمچش آن با اما بستند؛ شن از پر هایتتوالهکیس با را هایشویتدس
،زدیملُزکسی هایمچشتویوقتیجوگندمیابروهایوریشآنومیشی
مجبورش و ریختیم جانش به جاکی را شتاپوِگ بازجوهای همۀ وحشت
مانشخوازش.کند اعترافاشیزندگنکردۀوکرده کارهای همۀبهکردیم
کردیمیم فکر هاییتوقکی
ً
اصال حتی و آمدینم هم بدمان اما ،آمدینم
.ببرندحساباوازهمهکه باشدکسی بایدباألخره
برعکس .بود مانندبیرستا دبیر ترینلتحملغیرقاب زادهبعر آقای
توی که بس .گرفتیمیم عزا شدیم که ورزش هایگزن ،دنیا جای ههم
و امتیازی سه هایبپرتا و هانزد آبشار از و کشیدیم سرک چیزمان همه
هایکُاستوهان
ُ
کمگر جنسبهکه بسوگرفتیمایرادمانیهانرفتلتک
دست بهش بینییخودداور حس که بس و دادیم گیر مانیهاشکف
و مانیهانزدشجو و هانخوردصحر وسط پریدیم پابرهنه و دادیم
وعرضمک یاهاهمیلارتفاعنبودنترازیابازیکنانتعدادنبودندرستاسمهب
کهنای همه از بدتر .گذاشتیم کارههنیم را مانیهایباز ،زمین بودن طول
- 60. 60
▪ ݑٯ ▪
نداشتنتیجهکردنش خستهبرایمانیهانزدزور وآوردینمکم وقتچهی
.زدیمصیقلترشبیبعدیهایندادگیر برایرااشهحوصلفقطو
برای .داشتند دوست همه اما را ،مدرسه سرایدار ،جوزانی آقای
هایگزن که بود باانصافی کاسب بعدازظهرمان شیفت هایهناهارنخورد
اییحام ،خورککت هایهجث و جانمک برای .دادیم فالفل نسیه ،تفریح
.بیاورندراشانلدخپرزورترها،آخرزنگدعواهایتویگذاشتینمکه بود
کف را شاننآورد موبایل خبر که بود خطاپوشی رفیق هاقعاشهبچ برای
شدینمکه بوداییصمیمسفرمههاهاردورفتبرای.گذاشتینممدیردست
بهترین عنوانهب را یکی اشیمداح نوازحرو صدای یا پختتدس بین از
بارکیکه بودسفیدیشریهاشبازیگووهاننخواسدربرای.کرد انتخاب
شیطنتاولینبرایگذاشتینموکردیمناظمومدیرپیشراشانتضمان
مانمکدا هربرایجوزانی.برسدمادرهاوپدرگوش بهخبرشانپرتیسحوایا
.داشتیمدوستشمانههمهمینبرایوبودتکرارنشدنیآدمیک
داشته دوستش قدرنآ هاهبچ کردینم را فکرش کسچهی اما همه این با
و بگذارند سرشان روی را ،بیمارستان طورنآ کرد تصادف وقتی که باشند
انتقال بخش جلوی باال آستین لنگهکی ،بهش دادن خون برای طورینآ
وبوفهومدرسهبیمارستان ازترخیصش بعدازطورینآوبکشندصفخون
.کنند تزیینوتمیزبرایشراسرایدارسرا
- 63. 63
از گرفتههجایز کارآفرین ترینقموف و تریننجوا عنوانهب را غالمرضا ما
تولیدکنندۀ سومین سالگی ودویس توی که مردی .شناختیمیم وزیر دست
خوردندیمناناشهکارخان ازنفرسیصدوهفتادوبودخاورمیانهپتویوموکت
.داشتنمایندگیکشور دوازدهتویو
برایاشهکارخان انداختنراه ِاولوپیشسالپنجکه دانستیمینماماما
چند،بخردچینیدومتدسهایهگاتدسونجلُبالیافمجبورنشودکهنای
کشورها آنشهربهشهرطورهچورفتجنوبیآفریقایوبرزیلوهندبهسفر
کرد وجوتجسترمبادواآالتنماشیوترتباکیفیاولیۀموادکردن پیدابرایرا
بندربهوکرد شتیِک ِباردنیاجایهسازراهایشهمحمولدردسرهاییچهباو
و کند ترخیص گمرک از را هایشسجن توانست هاییتفالک چه با و رساند
.بیاندازدراهراتولیدشخط
مسجد جماعت نماز هاییاولفص ترینممحتر از یکی عنوانهب را او ما
مسجد به اشهکارخان از که غروب به غروب که مردی .شناختیمیم
بیناولصفتوی،رسیدیمدیررکعتدویکیکه هاییتوقحتی،آمدیم
بودمحفوظجایش،داشتندسناوبرابرسهدوشانیبعضکه هایییپیربازار
.گرفتیمقرارآقاتفقدمورد،نمازبعدازهمیشهو
چندتا توی آمد تهران به که پیش سال پانزده از دانستیمینم اما ما
- 64. 64
▪ ݑٯ ▪
و کرد سرایداری و کارگری و پادویی فروشیشفر و رفوکاری و شویییقال
کتک تقصیرکار و تقصیریب ،انصافیب و باانصاف کاربصاح چند از چندبار
راه و کرد بارهکول تجربه و گرفت یاد کار رد
ُ
ردخ
ُ
خ و شد اخراج کار از و خورد
بازاریاب و لی
ّ
دل جای به داد ترجیح و گرفت یاد را زنیتموک و پتوبافی
.کند بلنددوشرویراخودشتولیدیم
َ
ل َع،شدنهایچین
که مردی.شناختیمیمهایشیبرودوروفامیلآدمدارترینلپورااوما
توانستیم،میانهآسیاییادبیتویهایشینمایندگازیکیماهانۀسودبا
توی دوبلکس 8واحدی مجتمع یک و بخرد را شهر هاییمازارات نصف
را میالد برج گردان رستوران آشپزخانۀ ماه یک غذای و بسازد آبادنمرز
توی که پیش سال وهفتتبیس دانستیمینم اما ما .کند خریدشپی
.بخرندکفن برایشنداشتندپولحتیاشهخانواد،رد ُمپدرشسالگیجپن
کرده کشاورزی همسالگیههفدتاآمدنتهران از لقبکه دانستیمینمما
گریهریختونجاریوبناییشاگردیهموفروشیتدسهموحمالیهمو
یک و هزار و کفاشی و روغنی تعویض و مکانیکی و فروشیلگ و تراشکاری و
.دیگرمشغلۀ
رافکرشاماشنیدیمچیزهاییبعدهاندانستهودانسته،هانایهمۀ ازما
مشهدتوی،روزکیسالیوشودرضاامامغالمغالمرضاروزیکردیمینمهم
.کند تنشراافتخاریهایمخادلباس
- 66. > 2 / ـــــــالقط <