Weitere ähnliche Inhalte
Ähnlich wie Shariati سلام های نماز (20)
Shariati سلام های نماز
- 1. 1
سالمنماز هاى
علی دکترشریعتی
ًمسلما چیست؟ تنهایی ًاساسا ،که بود این از صحبت اینجا در
فقط یعنی .برسد تنهایی به است ممکن ،حاالت همه در ،انسان
گوشه به را انسان که وقتیمی ایرویش بر را در و ،اندازند
مینمی تنها ،بندندمتن در و ،زندگی وسط در گاهی بلکه ،شود
می تنها هم جمعیترابطه که هنگامی ًاساسا یا و .شودبا ای
می پیدا هستیمی دست او به تنهایی احساس ،کند.دهد
.است مبتذل تنهایی نوع یک .دارد وجود تنهایی نوع دو
عکس نوع یک مبتذل تنهاییدچار که کسی .است بیمار روح العمل
عقدهعصبی سقوط یا و ،اخالقی سقوط ،روانی هایکمبود ًاصال یا ،است
می دیگران از ،داردمی فرار جمعیت از و ترسدو خودخواهی :کند
می ایجاد ضداجتماعی عقده یک او در سرکوفته تمایالتنوع این .کند
بیماریبیماری ،را هاهای«سوسیال آنتی»میبیماری یعنی ،گویندهای
آدم تیپ این ،ضدجمعیتگوشه به ًاصوال هامی ایروندمی تنها و.نشینند
آدم نیزمی ورشکست بازار در ًمثال که هایییا و زندگی در یا و ،شوند
می شکست عشقبچه .خورندمی حالت این دچار گاهی ،هم هابه ،شوند
سن در خصوصتنهایی این .بلوغ آغاز بحران و بلوغ از قبل هاییک ها
بیماری این ،ندارد بحث ارزش که است بیماری نوعهادکتر را
می خوب هم مدتی از بعد البته و ،کند معالجه باید روانپزشک.شود
به دوباره که است این تکاملش ،کرد پیدا بهبود بیمار آنکه از بعد
آشنا با یا و کند زندگی باز و بجوشد همه با و برگردد جمعیت میان
دیگر نوع .شود مشغول تفریح به خالصه و کند آمد و رفت رفیقش و
تنهتنهایی آن اییمی متعالی تنهایی ،بدان من که است ای.گویم
تنهاییسطح از آن رفتن باالتر و انسان روح رشد از ناشی که ای
رابطه.است روزمره عادی های
می بلند خواب از که صبح عادی انسان یکزندگی فکر به ،شود،اش
خانهرا کسانی که است این فکر به و است دوستش ،شغلش ،اشو ببیند
برای یا ارتباط این ،ببرد لذت معاشرتشان از و باشد داشته ارتباط
کاسبیاداره یا و اشمی پیشرفتش درد به یا ،است مفید اشبه .خورد
یا و کیف و تفریح و پول و زندگی فکر در یا ًدائما شخص این حال هر
ای و آوردن دست به قدرت و کردن درست باند و آن و این با ارتباطن
همه در زندگی از بردن لذت .است کردن جلب را یکی آن و زدن را یکی
رابطه شکل و صورت در و ،گوناگونش ابعادروزمره های.اش
می جایی به انسان روح تکامل گاهی امااین سطح از که رسد
روزمرگیجاذبه و هاانسان که هاییبرمی در را معمولی هایو گیرد
می مشغولآ به لذت و کندمی نهامی اوج ،دهدکه میزانی به .گیرد
به ،بگیرد اوج معمولی سطح از انسان«خلوت»میدر که کسی ًمثال .رسد
که میزانی به اما ،بود خواهد غرق ترافیک در ،برود راه تهران سطح
می حالتی به ،بگیرد ارتفاعرابطه این ماورای رسدآدم که هاییهای
می آن در زمین روی.لولند
بزبه که میزانی به انسان .است خودآگاهی ،تنهایی عامل رگترین
می توجه خودشمی درونی و وجودی آگاهی یک و ،کندرابطه ،یابدهای
- 2. 2
بیرونیمی کم اشپیدا درونی و ذهنی اشتغال که میزانی به و شود
میدرون و کندمی گرابیرون ،شودگراییمی کم اشکه میزانی به و .شود
ماورا رابطهمی پیدا ییرابطه ،کندروزمره هایمی کم اشاینها ،شود
عواملیخویش در تأمل و تنهایی به را متعالی انسان یک که اند
میاینها ،دارد وجود تنهایی نوع دو اینجا تا این بنابر .کشانند
تنهاییمی همه که است هاییکرده تجربه و شناسیمآن به راجع و ایم
کرده صحبتًمثال :ایمدر«كویر».است تنهایی اصل بر اساسش که
.است مصنوعی تنهایی آن و دارد وجود هم تنهایی سوم نوع یک اما
وجود فلسفی تنهایی آن یا روانی بیماری اینکه بدون اینجا در
می تحمیل را مصنوعی تنهایی نوع یک انسان به ،باشد داشته.کنند
گوشه به را انسان ًمثالمی ایدر و اندازندمی رویش بر راو ،بندند
می رها حالت این در را اوتحمیلی تنهایی که سوم تنهایی این .کنند
.است خودش خاص روانشناسی یک دارای ،است
می زندگی جامعه با رابطه در که انسانیحیثیت ،دارد تعصب ،کند
با رابطه و است خودآگاهی حال در احساساتش و ،دارد آبرو ،دارد
او به ،افرادخاص مسئولیت یک و خاص موقعیت یک و خاص وضع یک
میمی او مقاومت باعث عامل این .بخشدمحافظه باعث ،شوداو کاری
میمی او تقوای باعث ،شودمی باعث .شود،کند حفظ را خودش شود
وجهه ،كند حفظ را حیثیتشتوقع ،كند حفظ را اشدیگرانكند حفظ را
بخواهن که هنگامی ،بورزد تعصب واین همه از را انسان این د
بتواند سادگی به ،شود رام بتواند سادگی به تا ،کنند خالی نیروها
هیچ که طوری به ،کرد تحمیل او بر بتوان سادگی به و ،بشود ابزار
چیزیاو کردن تنها استفاده مورد عوامل از یکی .نکند فرق برایش
رابطه همه تنهایی در انسان .استمی قطع هایش.شوددر صورتی به
میمی وقتی حتی که آیدبچه و زن خواهدتصور را مادرش و پدر یا اش
نمی ذهنش به ،کندقیافه و آیندمی یادش از شانبه برسد چه حال ،رود
برایش دیگر اینها .جامعه و محیط و همفکرها و رفقا و آدمها
می خیالی موهوماتکم هم بعد و شوندمی دور ذهنش از کمح .شوندتی
می یادش از زدن حرف و الفاظ و اسامیاین .دیگر چیزهای هم و رود
آن و است خیانت کار این ،است خوب چیز آن و است بد چیز این که
می صدمه انسان غرور به امر این ،است خدمت کارحیثیت امر آن و زند
لکه را انسانمی دارمی مفت حرفهای همه ،کنداین از بعد و .شوند
عام تنهامی برایش که لیبیرون برود :است کنجکاوی انگیزه یک ماند
چه دیگران ببیند ًاصال و ،ببیند را زندگی و ببیند باز را مردم و
می کارمی او در حالت همین فقط آنکه خالصه .هستند کجا ،کنند،ماند
و ،است آماده کاری هر برای آن در که است حالتی بهترین این و
مقاومت آن دیگرهابه انسان یک اینکه برای نتیجه در .نیست او در
این حتی یعنی .رساند مطلق تنهایی به را وی باید برسد مطلق سقوط
،بکنند او با احوالپرسی یک که باشد داشته وجود نبایستی هم حالت
او به حتی و بنشانندش آنجا در ساعتی نیم و بیاورندش حتی یا و
نیز امور این که زیرا ،بدهند فحشو جامعه و معمولی زندگی یادآور
رابطهمی هایشبه درها ،محدود فضای آن در باید که است این .شوند
رابطه کوچکترین و ،باشند بسته رویشچشمش حتی و باشد نداشته ای
،روز پانزده ،روز ده از بعد وی نباشد رابطه اگر .نبیند را آدمی
می مطلق تنهایی به روز بیست.رسد
- 3. 3
درس هم روححرارت و مقاومت بدن که طوری همان ،است بدن مثل ت
می غذایی و آجیل و شیرینی ،غذایی مواد همین از را خودشکه ،گیرد
می مرتبه یک ساعت دو یا و ساعت یک هربا رابطه در هم روح ،خورد
انسانمی نیرومند و داغ و گرم که است ها،ده هم بدن به اگر .ماند
چی هیچ روز بیست ،پانزدهخودبه نرسد زفرومی خودهمین هم روح .شکند
فرد آنجا در .است سیاسی روانشناسی تجربه یک این و دارد را حالت
می مطلق تنهایی بهو شکل آن بعد .است مطلق سکوت آنجا در چون ،رسد
می تحمیل وی به را شرایط آنجهات همه سکوت این در زیرا ،کنند
می مساوی برایشبرای کاری هر ،شودمی ممکن شبد برایش چیز هیچ ،شود
.نیست
درون ،حاالت این در که است داده نشان تجربهبه دیرتر گراها
می تنهاییانسان ،رسندمی که هاییساعت توانندبا بمانند تنها ها
انسان از بیشتر ،بکنند فکر خودشانو جوش مردم و جوش بیرون های
می مقاومت تنهایی برابر در ،جوش جامعه.کنند
بیرونانسان ،گراهامی حرف همه با همیشه که هاییدلشان و زنند
میمی که وقتی و باشد شلوغ خواهدخانه به جایی از خواهندبروند شان
مي طي را شلوغ راهو كنندهمیشهميوسط از خواهندخیابانشلوغ
که آنها خالصه ،خلوت راه یک از نه ،بروند بازار وسط از و بروند
ًاصالمردم تیپشانمی تنهایی به زودتر ،است جوشدرون اما .رسندگراها
می مقاومت بیشتر تنهایی برابر دراست معلوم امر این دلیل ،کنند
درون :چیست کهمقاومت بیشتر که است این ،دارند درونی تغذیه گراها
میمربوط یعنی است شده تجربه دنیا تمام در که دیگری نکته .کنند
ن یک بهمذهبی که است این نیست مکان و قطهمی مقاومت بیشتر هاکنند
غیرمذهبی تاماتریالیست .هالش ،هابی ،هادینو تنهایی به زودتر ها
می دلخواه ضعف این بهاین که کند حس انسان اگر حالت این در .رسند
شده فراهم شرایطخودش اگر ،برسانند مطلق تنهایی به را او تا اند
که بفهمدحرف و کارها ایناین و شرایط این تأثیر ،چیست برای ها
می کم انسان روی کارهاناگهان و نباشم متوجه من که وقتی .شوند
می جرقه مرتبه یک ،زد گوشم توی کوچه در کسی ببینمکسی اگر و شوم
می برانگیخته مرتبه یک داد من به فحشیکه بفهمم اگر اما .شوم
من وقتی که ،است برنامهمی اداره بهمن به خیابان وسط در کسی روم
دیگر ،حالت این در کند عصبانی مرا و بدهد فحش من به و کند توهین
نمی دست من به عصبانیتمی قبل از چون ،دهدبرای توهین این که دانم
می و ،چیستچیده پیش از را برنامه این ًاصال که دانمرو این از .اند
انسان که اندازه همان بهمی و دارد آگاهیبرای شرایط این که داند
قرار شرایطی چنین تأثیر تحت کمتر و دیرتر میزان همان به چیست
مینمی هم باز حال هر به اما ،گیردو ًتماما و ًکامال را خودش تواند
خودبه انسان اینجا در .ببرد در به آنها تأثیر زیر از ًمطلقاخود
می تکیه عواملی همه بهت و کندمی قویتشانمقاومت موجب که نماید
.شد خواهند تنهایی تأثیر برابر در وی بیشتر
بعضیمی فکر دارند دوستش که کسی به ًدائما که هستند هااین ،کنند
می تخفیف را تنهایی صورت یک به کارهدف به یا و .دهدکه هایی
خانواده به ،گذشته خاطرات به ،دارندخال و محفوظاتشان به ،شانصه
می فکر چیز همه و چیز هر بهباعث و است درونی تغذیه اینها .کنند
میاندازه تا که شودحدودی تا مطالب این ولی ،شود پر تنهایی ای
می باقیافکار این همه مدتی از بعد زیرا .دارند مقاومت و مانند
- 4. 4
می دل و درون ازمی هم حافظه از حتی ،روداز بعد که است این .رود
د مدتینمی یگربه راجع یا ،کسی درباره ساعت پنج و کشید دراز شود
کم انسان چون ،کرد فکر بچه و زن یا مادر و پدر و خانوادهحوصله
جاذبه هم خاطرات آن و است شدهداده دست از را شانصورت به و اند
خاطرهدرآمده مبهم ایشده چیزی .انددیگر که ،بچگی خاطرات نظیر اند
سابقشان داغی.ندارند را
می تنهایی با مقابله برای انسان که تالشی درعوامل از یکی کند
سالم ،ضدتنهایی کردن درست برایمکانیزم سالم سه این .است نماز های
.دارد تنهایی راندن در و تنهایی نفی در و خالء کردن پر در عجیبی
بی یعنی چه؟ یعنی تنهایی ًاصالهمه با رابطه قطع یعنی ،کسی،چیز
رابطه اینمی قطع که هامی قیچی یا و شودمی خودش انسان ،شودو ماند
بی یک ،الیتناهی فضای یکبه را خودم من که حالت آن در .مطلق وزنی
ذره صورتمی احساس معلق فضا در ایرسیده مطلق تنهایی به و کنم،ام
می انجام کاری چه سالمبا را ضدتنهایی نقش نوع یک سالم دهد؟زی
می.کند
که کاری اولین هست؟ چه که بفهمیم و بکنیم معنی را سالم خود اول
می سالمشما سالم مخاطب که است کسی احضار دارد که نقشی اولین و کند
،مغایب به شما که ندارد امکان .است مهم مسأله یک مسأله این .است
ب ،کردن سالم .کنید سالم ،نیست که کسی به ،نیست که آدمی بهدوستی ه
می وارد که کس هر به نیست مربوط غیردوستی ومی سالم شودیا و کنید
سالم گرفتید قرار مستقیم رابطه در او با و ،شدید وارد شما اگر
میو ،بکند سالم رابطه و ورود این از قبل کسی که نیست ممکن ،کنید
ذ در را سالم مخاطب احضار ،سالم پس .ندارد معنی کردن سالم ًاصالات
می شما که قدر همین یعنی ،دارد خودشدر را مخاطبی ،سالم گویید
می حس خودتان برابربازی ضدتنهایی نقش یک سالم ًطبیعتا پس ،کنید
میرابطه هیچ که فضایی آن در چون ،کندسالم ،ندارید کس هیچ با ای
جلوتان که حاضر و حی مخاطب یک با مستقیم رابطه یک در را شما
،است نشستهمی قرار ،دارد حضور اطاقتان دررا تنهایی این و ،دهد
می محدودمی بین از را آن یا و ،کند.برد
اگر این بنابر .مخاطب سه به ،است احضار تا سه ،سالم تا سه این
و مختلف اعتقادات میزان به ،باشد داشته اعتقاد ًواقعا و ًروحا کسی
،است شدیدتر ایمان درجات که میزانی بهسالمرا سالم مخاطب ها
روشنمشخص و ترمی احضار شخص برابر در تررابطه در او با و کنند
می قرارمخاطبش و تنها فرد بین را رابطه سه ،سالم تا سه این .دهند
می ایجادمی سلول این در را تن سه این و کنند،تن سه این .نشانند
این خاطر به چیست؟ رابطه سه این و مخاطب سه ایناین در ،اول
می بحث موضوعسالم این معنی اینجا در که کنممی مشخص بیشتر ها.شود
،هستند نفر هزارها که ،هم بر و هم در و شلوغ و معمولی زندگی در
و نیست کس هیچ که وقتی اما ،نیست مهم زیاد بیایند هم نفر سه آن
می نفر سه آنفضا یک موضوع اینجا در .دارند تکیه خیلی آیندمطلق ی
بی یک ،است مطلق تنهایی یک ،استتنهای انسان یک و است مطلق وزنی
هیچ که انسانیت :گرفت نظر در را شرایط این باید اول .تنها
رابطهرابطه همه و ،ندارد ایو شده قطع کس همه و چیز همه با ،هایش
در ،جهانش این در ،فضایش این در یعنی ،است رسیده مطلق تنهایی به
ا اینکس هیچ و چیز هیچ دیگر ذهنش از بیرون در و ذهنش در و طاقش
- 5. 5
می احضار سالم مخاطب :سالم اولین :اکنون و ندارداولین مخاطب .شود
کیست؟ سالم«النبی ایها علیک السالم.»را نبی و پیغمبر اول سالم
می احضارمی پر نبی حضور از سلول یعنی ،کندبین ،شودمندر معلق
الیتناه فضایجاذبه هیچ به که یکه موشکی مثل درست نیستم متصل ای
کرده رهاجاذبه هنوز اما شده خارج زمین جاذبه از موشک این و اند
بی در .است نشده شروع خورشید یا ماهآن در ،هم آنجا در ،است وزنی
.است معلق انسان نیز تنهایی
می حالت همان در بایستد آنجا در اگرجاذ هیچ حتی و ماندبهاو ای
نمی خودش طرف به رابرابر در نبی مرتبه یک حالتی چنین در .کشد
می پیدا حضور انسانرابطه معلق انسان آن ،انسان و کندبا اينبی
پیداميکه همان یعنی ،است من ایدئولوژی منشأ نبی کیست؟ نبی .كند
داشته من که است اعتقاداتی و افکار و عقاید همه سرچشمهبه و ام
خافتاده سرنوشت این به عقاید همان اطرو هستم سلول این در و ام
پذیرفته را شرایط اینافتاده وضع این به و ،امآن همه :ام
بدبختیکه نبی این بنابر .است آورده نبی همین ،آمده سرم بر که ها
احساس و پیوندها همه و ایمان همه و اعتقادات همه سرچشمهمن های
ح برابرم در ،استمی اضرو اعتقادی مبدأ با ،سالم اولین با من .شود
فکریمی برقرار رابطه ام،اول ضرب همین با که ببینید حال .کنم
می شکسته تنهایی چقدرمی رانده و شودمی پر خالء ًاصال .شودپر ،شود
میکسی آن ،باشد من فکری رهبر که ،چیزها خوبترین و بهترین از شود
احساس تمام ًاصال کهارزش و اعتقادات و اتمی مرا مقدسات و ها.سازد
.است اعتقادی رابطه یک اول سالم پس
در ،است سالم دو یعنی :است بخش دو خود دوم سالم :دوم سالم اما
چیده هم کنار دوتایش منتهی داریم سالم چهار نماز در ما حقیقت
شدهمی ادا سالم یک با ما و اندتا دو مخاطبان اال و کنیم.هستند
:اول خوب«علینا السالم»این«علینا»برمی کجا بهآن به گردد؟
،فرد«ما»،«خودمان« .»نا»یک که مرجعی به ،است جمع ضمیر یک
گروهبرمی اندمی ،نبودم اگر ،هستم من گروه آن در ،گرددگفتیم«
علیهم»می ولیگوییم«علینا»آن در هم من که است گروه یک پس ،
حا .هستم گروهنمی بین از را تنهایی آیا ،احضار این نفس لبرد؟
که است معنا بدین سالم این«من»مانده تنها که را ییک وارد ام
می گروهمی عرضه من بر را جمعیت ًاصال ،کندفرد من ًاصال یعنی ،کند
عده ،هستیم جمعیت یک ما ،هستیم حزب یک ما ،نیستمحاال ،هستیم ای
هزارصدهزار ،تایک ،تاهر ،میلیونمی که چقدر،باشد خواهد
باألخره«نا»می نفی را تنهاییمی حس انسان جا این در کندکه کند
این«نا»نشسته طرفم آن که هستند ها هماناین ،هستند برم آن ،اند
،هستند هم دیگر جورهای ،هستند هم دیگر جاهای ،هستند پر جا
شکلخانه توی :هستند هم دیگر هایتوی ،شانیا و خفا در ،بیابان
ذهنی رابطه یک نبی این با و ایدئولوژی این با که هایی آن .غیره
ساخته گروهی یک آنها همه ،دارنداسم به اند«ما»هم خیلی که
.سالم آنها به ،هستم آنها جزو هم من ،هستند پر هم جا همه ،هستند
نمی رابطه این در تنهایی خوب،اکنون و .بیاورد طاقت تواندسومین
علی و .دوم سالم دوم عدُب یا ،سالم...عباداهم قدر آن : الصالحین
هستیم ما فقط بشریت و دنیا این تمام در بگویم که نیستم خودخواه
همه و ،خطیم تو معروف قول به و داریم رابطه ایدئولوژی این با که
انسان آندرد به ًاصال و چرندند و پفیوزند و کفرند دیگر های
- 6. 6
نمیجهنمی و خورندبا ،هستند هم دیگری کسان ما از غیر ،نخیر .اند
یک و دیگر رسم یک ،دیگر اسم یک ،دیگر راه یک ،دیگر ایدئولوژی یک
احساس با اما ،دیگر زبان و دیگر ملتو درست و پاک و راست های
ها این ،فداکننده انسان زندگی برای را خود و ،محیط تغییردهنده
جز ولی هستند همشد تمام و دادیم سالم خودمان به چون .نیستند ما و
می معلوم پسجزو ما و ما جزو آنها شود«نا»هستند؟ چه اما نیستند؟
انسان همه به :هستند صالحین جزو و هستند صالحینهم صالح های
.درود
حزب تمام دوم سالم با بعد و .آوردم اینجا را نبی طرفی از من پس
آورد جا این را خودممی احساس و نشاندم و ماین در هم خودم که کنم
انسان همه با نیز سوم سالم با و .حزبمگوشه هر در که هاییاز ای
مبارزه یک اندرکار دست زمان و زمینپاک و کردار پاک انسان و اند
می برقرار رابطه ،هستند مصلح و صالح و اعتقادچه در ببینید .کنم
د من جمعیت و من تجمع وسعتی.است گسترده امن
تا من .است جالب بسیار سالم این :سالم )چهارمین (یا سومین اکنون
رابطه فکریم منشاء و فکری رهبر یک عنوان به پیغمبر با اینجا
کرده برقراربا ،ام«نا»برقرار رابطه فکری گروه یک عنوان به
کردهبا ،ام«عباد...االصالحین»و انسانی جهت یک عنوان به
اصکرده برقرار رابطه الحیزمین محدوده در ها این همه اما ،خوب .ام
در که ،کوچکی این به زمین کره گوشه همین در یعنی .است بشریت و
این برابر در خود که شمسی منظومه این در و است الیتناهی فضای این
با رابطه ،نبی با رابطه این مجموعه خالصه و ،نیست هیچ کهکشان«نا»
ر و )(مازمین و زندگی و انسان به محدود همه ،صالحین با ابطه
همه با و ،زمین کره محدوده از خارج با ما بعدی سالم در اما .است
می برقرار رابطه جهان تمام با و هستی:کینم«و علیکم السالم
رحمت...ابرکاته و.»کسانی همه بر سالم و که کسانی همه بر درود
هم ،که نیروهایی همه ،کهآگاهی همه ،که شعورهایی ههمه و ها
قدرتمن که را هایی آن .هستند کائنات در و هستی همه در که هایی
نمیرابطه گرچه و شناسمشانمن جنس از ولو ،ندارم آنها با ای
نیستند-دست ،خلقت کلی مسیر در ولیجهت در رونده و کاری اندرکار
هما در انسان عنوان به من که هستند مسیری ومی حرکت مسیر ن.کنم
هم آنها با عالم تّیکل در این بنابرهم سرشتهم و گامبه .سرنوشتم
عالم با وجودی رابطه یک من سالم چهارمین در پس .درود هم آنها
می پیدایا و حزبی و ایدئولوژی یا و سیاسی و فکری رابطه نه .کنم
.عالمی رابطه ،جهانی رابطه ،هستی رابطه بلکه ،انسانیدر ًاصوال
جهان در جهان ،رابطه این،است زنده موجود یک جهان همه یعنی ،بینی
انسان از غیر و ،است جهت یک و حرکت یک در است پیکار صحنه یکو ها
آگاهی و نیروها ،هستند بسیاری ما از غیرو شعورها و ها
دستحرکت خداوند طرف به ،عالم کلی حقیقت راه در که اندرکارهایی
میکننو پیکاری رابطه در ولی ،نیستند ما جنس از گرچه هم آنها ،د
ایجاد درونی رابطه هم آنها با این بنابر .هستند ما با آرمانی
مینمی که هم آنها با حتی .کنیممی برقرار ارتباط شناسیمشانکینم
دستگاه مثل (درستمی را امواج دیگر کرات از که هاییهیچ و گیرند
نمی کساین داندمی معلوم ولی .کیست مال هایک ،مغزی یک که شود
رابطه چنین یک ،)هست دیگر جاهای در تمدنیرابطه چنین یک ،ای
- 7. 7
دست نیروهای همه با انسان یک بین وجودیبرقرار طبیعت اندرکار
می.شود
می ایجاد من برای فضایی چنین ،سالم چهار این که هنگامیبعد ،کنند
دور که چهاردیواری دیگرکشیده مندیواری چهار مثل ،اندبرای که ای
می درست بچه قفسمی مضحک ،نیاید بیرون تا کنندسیمانی حالت و شود
می دست از را بودنشمی حقیر و بازیچه و احمقانه بسیار و دهد.گردد
«والسالم.»